ماهنامه فرهنگ و سینما

گفتگو با فریال بهزاد


گاهی فرد در مسیری قرار می گیرد که اگر بخواهد هم دیگر نمی تواند کار کند
فریال بهزاد متولد ۱۳۳۴ گرگان، دارای مدرک کاردانی فیلم برداری از مدرسه عالی تلویزیون و سینما و کارشناسی تولید و کارگردانی از دانشگاه بوستون ایالت ماساچوسف است. او از سال ۱۳۵۹ فعالیت خود را به عنوان تهیه کننده و کارگردان برنامه کودکان در صدا و سیما آغاز کرد و نخستین فیلم بلند خود را با نام کاکلی در سال ۱۳۶۸ کارگردانی نمود. وی پس از آن خالق آثار بلندی چون دره شاپرک ها (۱۳۷۰)، مرد نامرئی(۱۳۷۴)، روزی که خواستگار آمد (۱۳۷۵)، شور زندگی(۱۳۷۷)، پرستوهای عاشق(۱۳۷۹) و چندین سریال تلویزیونی نیز در کارنامه اش است . او همسر غلامرضا آزادی تهیه کننده و مادر پیام و سپهر آزادی (بازیگر) است که هم اکنون هر دو در پاریس مشغول تحصیل در رشته فیلم برداری هستند
انتخاب رشته فیلم برداری پیش از انقلاب برای شما چگونه حاصل شد؟
از همان ابتدا عاشق فیلم برداری بوده و به دلیل تحرک و خلاقیتی که داشت آن را انتخاب کردم. آن زمان در کلاس من تنها دختری بودم که فیلم برداری می خواندم، به دلیل این که شغل پر تحرک و مردانه ای بود. حتی آقای قطبی رئیس سازمان رادیو و تلویزیون برای آشنائی با دانشجویان جدید مهمانی داده بود و از من پرسید چه می خواهم بخوانم؟! من گفتم فیلم برداری . او با تعجب نگاهم کرد و گفت شما ازدواج می کنید، بچه دار می شوید…..گفتم من عاشق این رشته هستم و او قبول کرد. اما زمانی که از امریکا برگشتم انقلاب شده بود و شرایط به گونه ای شد که زنان نمی توانستند در شغلی که نماد بیرونی دارد حضور داشته باشند و آن ها را به ماموریت نمی فرستادند. پیشنهاد فیلم برداری انیمیشن به من داده شد و من چون تحرک این کار را دوست داشتم و در انیمیشن این امکان نبود، کارگردان و تهیه کننده شدم. سه سال قبل از سفر به آمریکا در واحد خبر تلویزیون دستیار فیلم بردار شدم ودر قسمت خبر بودن برایم هیجان انگیز بود. زمانی برای مصاحبه با یکی از دوستان نزد (آموزگار) نخست وزیر رفته بودیم که او از دیدن من تعجب کرد و در انتهای مصاحبه برای کمک به جمع کردن وسایل نزدم آمد.
تمایل تحصیل به کارگردانی چه زمانی شکل گرفت؟
دغدغه ام کارگردانی بود ولی آن زمان کارگردانی تلویزیونی وجود داشت که کارگردان پس از ضبط برنامه از تصاویر پیش روی انتخاب می کرد، در واقع شغل کم تحرک و ساکنی بود. بنابراین تصمیم به تحصیل در فیلم برداری به دلیل جاذبه اش و آشنائی با لنز، نورپردازی،……… گرفتم تا بتواند در کارگردانی هم کمک کند. پس از آن برای تحصیل در رشته تولید و کارگردانی رهسپار آمریکا شدم
چه سالی با غلامرضا آزادی (تهیه کننده) آشنا شدید و آیا به واسطه حضور ایشان تغییری در مسیر فیلم سازیتان ایجاد شد؟
من و ایشان در مدرسه تلویزیون و سینما همکلاس بودیم و در انتخاب رشته هر دو فیلم برداری را انتخاب کردیم. البته برای او هم این انتخاب عجیب بود. پس از آن ایشان هم بورس گرفت و من به بوستون و ایشان لس انجلس رفت. در زمان دانشجوئی با هم کار کردیم و فیلم های زیادی ساختیم و پس از بازگشت ازآمریکا ازدواج کردیم.
در ساخت فیلم هایتان بیشتر با حس درونی و دل یا منطق تصمیم گیری می کنید؟
در فیلم نامه نوشتن حس بیشتر به سراغم می آید و یا در ارتباط با آدم ها ، عوامل و بازی گیری همیشه به حسم اتکا داشتم و نتیجه هم می گرفتم. در کارگردانی باید به سمت منطق حرکت کرد. در واقع ترکیبی از هر دو را داشتن خوب و موفق تر است.
آیا به تئاتر عروسکی علاقه داشتید و در این زمینه فعالیت کردید؟
بله دوست داشتم و در کل برای بچه ها کار کردن حس خوبی به من می دهد و تقریبا تجربه کار در همه ژانرها را داشتم. تئاتر عروسکی به نام کاروانسرای کویری را اجرا کردم و همه دکور و بازیگران عروسکی بودند.
تجربه ساخت فیلم کوتاه ، مستند و بلند برایتان چگونه بوده است؟ و تمایل خودتان در ساخت کدام است؟
برای ساخت فیلم بلند از قبل برنامه ریزی و هماهنگی انجام می شود، اما در مستند یک موضوع کلی در نظر گرفته می شود و هدفتان مشخص است ولی وقتی به محل فیلم برداری و مطابقت امکانات می رسد، ممکن است موقعیت از بین برود. گاهی به واسطه اتفاقی جدید باید قصه را عوض کرد و در لحظه تصمیم گیری شود و باید به واسطه تغییر شرایط، همواره آمادگی تغییر داشت. در زمان دانشجویی فیلم های کوتاه زیادی ساختم. به نظرم حرف دل را به مخاطب نمی رساند و بیشتر برای جشنواره های خارجی یا فیلم های جشنواره ای است و می تواند شروع خوبی باشد. ممکن است در فیلم کوتاه حرف های اساسی داشت که همه آدم ها را متحول کند ولی به نظرم فیلم کوتاه به مخاطب اصلی نشان داده نمی شود. در کشور ما به فیلم کوتاه خیلی اهمیت نمی دهند و اهمیت آن برای کسی مشخص نیست. حس می شود مطلبی که قرار بود بگویید، نمی توان رساند و یا مخاطب ندیده است. به نظرم فیلم بلند تماشاچی دارد چون اکران می شود .من دوست داشتم برای کودکان فیلم بلند بسازم، چون بیشتر می توانم حرف دلم را بزنم و فکر می کنم فیلم کوتاه برای کودکان کارکرد ندارد. اوایل انقلاب به دلیل وجود ممیزی کارگردانان به دنبال ساخت فیلم کودک می رفتند تا حرفهایشان را بزنند، چون فیلم کودک خیلی مورد ممیزی قرار نمی گرفت.
به سینمای کودک و نوجوان می رسیم. به نظرم علاقه و دغدغه خاصی به این ژانر دارید؟
بله. زمانی که در گروه کودک شبکه ۱ فعالیت داشتم، هجوم فرهنگ غربی را در کارتون ها می دیدم. بچه ها کارتون و شخصیت های غربی را بیشتر از شخصیت ها و ادبیات خودمان می شناختند. دوست داشتم فیلم هایی بسازم که با اسامی و فرهنگ و اسطوره ها آشنا شوند. به دلیل کم بودن ادبیات نوشتاری برای کودکان، لازم بود تا ادبیات خودمان را تصویری ارائه دهیم.خیلی از شخصیت های کارتون های ژاپنی از شخصیت های داستان های قدیم ما گرفته شده بود، آن ها فقط اسامی را عوض کرده بودند و ما نمی دانستیم. دلیل دیگر این بود که من مادر بودم و انگیزه کار برای بچه ها را داشتم، کاری برخاسته از فرهنگ و ادبیات که در عین حال جذاب باشد. همیشه با مدیر گروه درگیری بر سر این داشتم که به جای بودجه برای خرید کارتون ها، بودجه به ما داده شود تا خود فیلم مطا بق فرهنگ بسازیم. ما خود از دستگاه های پیشرفته که آن موقع در والت دیزنی وجود داشت، بهره مند بودیم که متاسفانه فقط صرف ساخت تیتراژ می شد. فکر می کنم سهل انگاری در حوزه فرهنگ زیاد وجود داشت، چون این حوزه آدم های زیادی را تحت تاثیر قرار می دهد و همواره فرهنگ تاثیر گذار است. تا زمانی که نسل ما حضور داشت تلاش داشته تا برنامه را ایرانیزه کنیم چون برای آن ها فرهنگ ما اهمیت نداشت و به نظرم تا حدودی موفق شدیم.
از نخستین سریال عروسکی تک فریم پرستو بگویید؟
پرستو اولین سریال عروسکی تک فریم تلویزیون بود که ۶ ماه فیلم برداری طول کشید و بسیار از لحاظ تکنیک وقت بر بود. قصه ای داشت که طرح اصلی داستانی اش همانند قصه ای که مادربزرگ ها برای نوه شان تعریف می کردند قشنگ بود و برای مقطع عید ساخته شد. در افسانه ها پرستو پیام آور بهار است او میان راه دچار حادثه می شود و حیوانات دیگر به او کمک می کنند تا پیک بهار را بیاورد، چون طبیعت منتظر اوست تا برف ها آب شود. پیام فیلم این بود که همه به یکدیگر کمک کنند تا فرد به هدفی که می خواهد برسد و تک رو نباشیم. در طول فیلم آهنگ های شاد و قشنگ وجود داشت که فردی بلغاری آن را ساخت . همیشه در کارهایم به انتقال پیام غیر مستقیم دوستانه به کودکان معتقد بودم. البته پیام باید در جامعه باشد، تا برای کودک نهادینه شود و فقط برنامه کافی نیست.
شما تجربه سریال سازی برای بزرگسالان در تلویزیون از جمله ویروس ۲۰۰۰ ، آتش دل، گروه هفت را داشتید. آیا مایل به ادامه این مسیر نبودید؟
موقعی که این ۳ سریال را ساختم، سال های آخر کارم در تلویزیون بود. وقتی از فضای تلویزیون بیرون آمدم دلگیر بودم، چون در ساخت سریال ها و طراحی دکوپاژ خیلی زحمت کشیده و در پخش قسمت هایی که طراحی کرده بودم سانسور صورت می گرفت و آن بخش را از فیلم در می آوردند. ویروس ۲۰۰۰ دومین سریال پر مخاطب در نوروز ۷۹ یا ۸۰ بود که موفقیت خوبی کسب کرد. در حال حاضر اگر ممیزی نباشد دوست دارم در تلویزیون کار کنم، چون تعداد مخاطبان تلویزیون بیشتر است و می تواند از نظرات آن ها آگاهی یافت و ارتقا پیدا کرد. متاسفانه تلویزیون با ممیزی عجین شده است ،حتی فیلم هایی را که تصویب می کنند و سپس در هنگام پخش زیر ذره بین عده ای دیگر قرار می گیرد.
از نخستین تجربه سینمایی تان کاکلی بگویید؟ سال ۶۸ چه احساسی داشتید؟
فیلم نامه را هوشنگ مرادی کرمانی براساس قصه خود به نگارش درآورد. فیلم سازی در آن برهه خیلی خوب بود. فضا شاد، بودجه کافی و مناسب داشتیم. داستان پسر بچه ای که در مغازه مسگری کار می کرد و عاشق دختر صاحب کارش می شود.او مرغی به نام کاکلی برای دختر می خرد، دختر به مرغ علاقه مند شده ، ولی مرغ فرار می کند و پسر به دنبالش می رود که در سفر حوادثی برایش اتفاق می افتد که در پایان سفر با تجربه می شود و بزرگتر می شود. خیلی از کار راضی و خوشحال بودم. در حال حاضر دغدغه ذهنی ام برای فیلم سازی صد برابر آن زمان است و مشکلات اجتماعی و اقتصادی که الان وجود دارد، طبعا روی فیلم تاثیر می گذارد.
فیلم دره شاپرک ها براساس افسانه ای کهن ایرانی ساخته شد. فیلم برداری و لوکیشن فیلم چگونه و کجا بود؟
ما چندین افسانه را با هم ترکیب کرده و به دره شاپرک ها رسیدیم. خیلی فیلم تخیلی را دوست داشتم و چون فیلم در زمان دور اتفاق می افتاد، ابزارالات بیشتری می طلبید و پروداکشن فیلم مشکل بود. فیلم برداری در بوئین زهرا، کاخ شمس، شهرک سینمائی و… صورت گرفت. پیام فیلم وحدت و با هم بودن را گوشزد می کرد که این گونه می توان هر دیوی راشکست داد.
بازخورد کودکان و مخاطبان از این فیلم ها چه بود؟
خیلی خوب بود و بعد از پایان فیلم بچه ها را می دیدم که خوششان آمده بود. خیلی ها می گویند دره شاپرک را زمانی که بچه بودم دیدم و برایم خیلی جذاب و خاطره انگیز است. این فیلم جزئ اولین فیلم هایی بود که در فضای قدیمی و هزار ساله پیش ساخته شده بود.
در فیلم مرد نامرئی معضلات نوجوانان را به تصویر کشیدید. چرا؟
آن موقع فیلمی درباره نوجوانان نداشتیم در صورتی که مهم ترین مقطع زندگی هر آدمی است و سن برزخی می باشد که اگر درست هدایت نشود، به خلاف کشیده می شود. گویی همه دست به دست هم دادند تا نوجوانان را نادیده بگیرند. فکر کردم که نوجوانان در جامعه از هر لحاظ نامرئی هستند و نادیده گرفته می شوند. چرا پدر و مادر ها و جامعه آن ها را درک نمی کنند؟! استعاره ای بود از این که معلوم نیست نوجوانان در این سن به کجا تعلق دارند و به همین دلیل این اسم را انتخاب کردم.
پس از سریال گروه هفت در فیلم بلند روزی که خواستگار آمد دومین اثر طنز را تجربه کردید و نگاهی به معضلات بازنشستگی داشتید. قصد دارید دوباره طنز کار کنید؟
داستان درباره مردی بود که بازنشسته شد و به دلیل اختلاف با همسرش، زن تصمیم به جدایی می گیرد و قصد دارد مهریه اش (شتر) را بگیرد. من طنز موقعیت را دوست دارم، قصه ای که آدمی در موقعیت باشد و ممکن است همه رفتارهای پیرامون خنده دار شود را خیلی دوست دارم.
پس با پرستوهای عاشق به سینما بازگشتید؟ چرا اصفهان را برای فیلم برداری انتخاب کردید؟
پرستوهای عاشق بازگشت من به سینما بود که ارشاد نمی توانست مقابله کند. در واقع طلسم را شکستم و فیلم را ساختم. زمان اکران بدی به فیلم دادند و پس از ۲ سال از ساخت فیلم آن را اکران کردند که بالطبع مخاطب در این فاصله عوض شده بود. خیلی در این فیلم از خود مایه گذاشتم و به دلیل اتفاقی نزدیک بود بمیرم . اصفهان به لحاظ لوکیشن شهری زیبا در ایران است و فیلم نامه آن طوری نوشته بود که بخش هایی از آن کنار آب می گذشت. سعی کردم از بناهای تاریخی اصفهان استفاده کنم و به لحاظ زیبایی بصری بسیار به ما کمک کرد ، هم چنین برای تماشاگری در کشوری دیگر فضا و حس خاصی ایجاد می کرد. تهران جذابیت بصری نداشت و تکراری بود.
در جلسه مجمع عمومی سیفژ که حضور داشتید چه گذشت؟
سیفژ موسسه فعالی وابسته به یونسکو است که برای ارتقای برنامه ها و فیلم هایی که برای کودکان دنیا ساخته می شود جلسات پیشنهادات و نظرات گذاشته می شود و از همه کشورهای دنیا دور هم جمع می شوند . هدف از تشکیل جلسه ها این است که چه باید کرد تا برای بچه ها فیلم های بهتری بسازیم و آنان را علاقمند کرده تا فیلم دیده و سطح فرهنگی شان بالا برود. فیلم هایی که دارای پیام زیبا، زیبایی شناسی مناسب، تکنیک جالب و پیشرفته باشد و بتوان در جشنواره های دنیا فیلم را مطرح کرد. هم چنین دولت ها را وادار کنیم تا سرمایه بیشتری برای ساخت فیلم در اختیار فیلم سازان قرار دهند. بستگی دارد که هر یک چقدر بتوانند دولت ها را ترغیب کنند؟! گاهی حتی در کشور های پیشرفته ساخت فیلم کودک زمان بر است، تا دولت ها را متقاعد کند و بودجه خوب به آن ها تعلق گیرد. گروه خوب و فعالی است که دفتر مرکزی آن در چند سال اخیر در ایران است و نشان داده که خیلی می توان خوب عمل کرد و موثر بود، اما اثر آن را به سرعت نمی توان دید. گروهی دغدغه شان کودک است و به مسائل تجاری فکر نمی کنند و تلاش کرده تا در کشورهای خودشان فعالیت کنند. سیفژ از لحاظ بودجه نمی تواند سرمایه گذاری کند، اما می تواند از طریق آدم های با نفوذ در کل دنیا اثر گذاری کنند. بخش خصوصی خیلی برای کودک سرمایه گذاری نمی کند و سرمایه را باید از دولت ، شهرداری، و…. گرفت. همت سیفژ این است که فیلمی با بودجه و پیام مناسب برای کودکان ساخته شود و توجه کشور ها را به این موضوع جلب کرده است.
نخستین تجربه تهیه کنندگی در سینما در فیلم قبیله من چگونه بود؟
فیلم قبیله من خاطرات همسرم بود که چگونه جذب سینما شده و عشق به سینما داشته است. فکر کردم می تواند فیلم ساده و روانی باشد که در ذهن و خاطره هر فیلم سازی که برای اولین بار جذب سینما شده، وجود داشته باشد. اصفهان را به دلیل شهری که غلامرضا آزادی درآن بزرگ شده و تجاربی که داشت برای فیلم برداری انتخاب کردیم. پیام نیز از پاریس آمد ، همکاری کرد و فیلم خانوادگی جمع و جوری شد. با این که بودجه هنگفتی نداشتیم، اما موفقیت خوبی کسب کرد. هنوز فیلم اکران نشده، ولی در هندوستان جایزه گرفت. آزادی همیشه فکر می کرد کارگردانی سخت نیست، ولی وقتی در این فضا قرار گرفت، متوجه شد که حتی در به تصویر کشیدن زندگی خود کارگردانی پیچیده و سخت است و در این زمینه تا جایی که توانستم به او کمک کردم.
تفاوت کودک امروز و دیروز در چیست؟
کودک امروزتحت هجوم رسانه ها و انفجار اطلاعات قرار دارد. هر نسل نسبت به نسل قبل از خود، جهش کوانتومی داشته و میزان آگاهی و فهم کودکان بالا تر رفته است.امروز همه امکانات به راحتی در اختیارشان است و باعث بالا رفتن دانش و توقع در آن ها می شود. نشاندن بچه از دیدن فیلم سخت تر از ۵۰ سال پیش است. ما باید سخت گیر تر عمل و امکانات بیشتری گرفته تا توجه کودک را جلب کنیم و حرفی برای گفتن داشته باشیم. در سطح دنیا صحبت از رفتن به سمت اینترنت است. ویدئو کلیپی که یک میلیارد مخاطب دارد و همه مولتی مدیاها به سمت آن لاین می رود و فرد گمنام یک شبه مشهور شده و میلیون ها دلار پول در می آورد.پس فضا تغییر کرده و باید دیدگاهمان را تغییر دهیم. تفاوت نسل ها زیاد شده و جوانان قانع نمی شوند و خیلی سریع به منابع دسترسی پیدا می کنند.
انتظارتان از خود تا به امروز در زمینه فیلم سازی رضایت بخش بوده است؟
اصلا، یک در صد از خواسته هایم برآورده نشده است. به نظرم خیلی کار دارم و دوست دارم بیشتر تجربه کنم و در فضای بهتری قرار گیرم. امکاناتی که دلم می خواست نداشتم و همیشه تلاش دارم که به آن چه می خواهم برسم. وقتی به حداقل قانع شوی باز برایت می زنند. یا نباید کار کرد تا شرایط ایده ال فراهم شود و یا باید با شرایط موجود فیلم ساخت که دچار تاسف می شوی. امیدوارم روزی فیلمی بسازم که حداقل ۵۰ درصد خواسته هایم را برآورده کند. بی عدالتی در سینما آدم را اذیت می کند.
تاریخ گفتگو: اردیبهشت ۹۲

لینک کوتاه: http://mona-karimi.ir/RXZu0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.