ماهنامه فرهنگ و سینما

گفتگو با فرزاد موتمن


ادبیات جنایی ما در زمینه نگارش بی تجربه است
فرزاد موتمن سالهاست که در ژانرهای متفاوت سینمایی به فیلمسازی مشغول است. فیلم سینمایی خداحافظی طولانی اثری عاشقانه با حال و هوای خاص از فیلمسازی است که همواره علاقه مند به میزانسن های عاشقانه در سینما بوده است. سعید آقاخانی در این فیلم با ایفای نقشی تاثیرگذار در قامت یک کارگر کارخانه نخ ریسی ، خود را از قالب همیشگی کمدی خارج کرده و در قالب درام چهره جدیدی از خود را به مخاطبان عرضه کرده است. اکران فیلم سینمایی خداحافظی طولانی بهانه ای شد تا به بررسی پرونده و نقد آثار این فیلمساز از گذشته تا به امروز بپردازیم.
با نگاهی به کارنامه فیلمسازی شما، به نظر می رسد ترجیح می دهید در گونه های متفاوت سینمایی فیلم بسازید و تکرار در گونه ای خاص را نمی پسندید؟!
علتش این است که به عنوان بیننده فیلم، همه فیلم ها را می بینم و لذت می برم. شاید به تربیت سینمایی من مربوط باشد که از حدود ۱۷ سالگی با کالت آشنا و بزرگ شدم. کالت به ما یاد می داد که همه فیلم ها را باید ببینیم و حتی در بی ارزش ترین و بی معنا ترین فیلم ها می توان لحظه ای فوق العاده خوب پیدا کرد و لذت برد. همان گونه که در موسیقی به پاپ و گونه های دیگر گوش می دهیم، در سینما هم فیلمساز باید بتواند هم فیلم هایی بسازد که با اکثریت گسترده ای و هم با اقلیت محدود ارتباط بگیرد و من سینما را این گونه شناختم. در کشور ما چیزی به نام سلیقه سینمایی و اصولا سلیقه وجود ندارد، چون عموم مردم فیلمی را برای دیدن انتخاب نمی کنند، بلکه بیشتر به طور تصادفی در آخر هفته هر فیلم روی پرده ای را برای دیدن برمی گزینند که سهم کمدی از آن بیشتر است و متاسفانه مخاطب خاص نیز به جای سلیقه تعصب دارد. به نظرم فیلمساز باید در ژانرهای مختلف سینمایی بغلتد و تجربیات ژانری داشته باشد
با توجه به این که از علاقه شما به گونه های عاشقانه و جنایی خبر دارم می خواهم از ژانر جنایی که مورد علاقه شماست برایمان بگوئید!
فیلم جنایی از دل فیلم گانگستری در آمریکا بیرون آمد. سینمای گانگستری واکنشی بود به هالیوود که در دهه۲۰ میلادی و پایان جنگ بین الملل اول به یک معضل اجتماعی نشان داد. بسیاری از جوانان که به جبهه رفته بودند به شهر برگشتند و در جستجوی کار بودند. دولت سعی کرد کارگران را در کارخانه ها سهیم کند و تاریخی در آمریکا به وجود آمد که دوران رکود نام گرفت. با تصمیم اشتباه دولت مبنی بر ممنوعیت مشروبات الکلی مصرف آن زیرزمینی شدو باندهای تبهکاری و جنایتکار که ریشه در خانواده های فئودالیستی داشتند کنترل ترافیک مشروبات را به عهده گرفتند و قربانیان آن همان جوانان بیکار بودند. هالیوود به این مقوله اجتماعی واکنش نشان داد و ژانر گانگستری به وجود آمد و از دل گانگستری فیلم جنایی ساخته شد. تفاوت فیلم جنایی با گانگستری این بود که در سینمای گانگستری آدم کش های حرفه ای دست به قتل نمی زدند و در فیلم جنایی گرایش به خصوصی از سینمای جنایی شکل گرفت که فرانسوی ها نام آن را فیلم نوآر گذاشتند.
کشور ما در مقایسه با هالیوود به لحاظ امکانات و فیلمنامه در ژانر جنایی چگونه عمل کرده و چه ضعف هایی در این زمینه داریم؟!
جامعه ما به خصوص برای ساخت فیلم نوآر بسیار آماده است، چون در کشورمان با توجه به افزایش جمعیت شاهد افزایش جنایت هستیم. در کشور ما گانگریست و سازمان تبهکاری وجود ندارد و قتل یا وجه ناموسی و یا خانوادگی دارد. مشکل این است که از سویی نداشتن ادبیات جنایی ما در زمینه نگارش بی تجربه است و دیگر آن که ممیزی دست و پاگیر است. فیلم جنایی با ممیزی هماهنگ نیست، چون پرخاشگر و معترض است. پرونده هر قتلی را که باز کنید متوجه می شوید که از روی اختلافات طبقاتی، بی عدالتی اجتماعی و ستم دیدگی جنسی است. بنابراین باید بتوان به راحتی در این ژانر ورود کرد که در اینجا مشکلات متعددی به وجود می آید. سینمای ما محافظه کار است و فیلم های کمدی و یا به قول خودشان گونه درام اجتماعی که نگاهی به معضل اجتماعی دارد را کافی می داند و حاضر نیست گونه جنایی را تجربه کند. ۱۰ سال پیش فیلم سینمایی باج خور را ساختم. روزی نبود که مقاله ای درباره فیلم چاپ نشود، منتقدان هر چه دلشان می خواست درباره بیان می کردند و ۵ سال بعد می گفتند چرا باج خور دیگر نمی سازی؟! و فیلم محبوب شد. به نظرم مطبوعات و منتقدان در این زمینه کوتاهی می کنند.
به نظرم فیلم شبهای روشن تاثیر بسزایی در جذب جامعه نویسندگان و حتی عموم مردم داشت و همه شما را با آن فیلم به یاد می آورند. شاید در آن زمان ساخت باج خور خارج از سطح توقعشان از فیلمسازی مثل شما بوده است!؟
مسئله همین است که فکر می کردند چون فیلم شبهای روشن را ساخته ام، فقط باید به همان گونه فیلم بسازم که به نظرم تعصبی کور و اشتباه است. هیچ فیلمسازی در کارش متر ندارد که بگوید مبدا کارهایم آن فیلم است که متاسفانه شبهای روشن را مبدا کارهای من کرده اند. افرادی که می گویندشبهای روشن کار مهم موتمن بود دشمن من هستند. معتقدم که مخاطبان حتی با فیلم شب های روشن ارتباط برقرار نکردند، بلکه دیالوگ های فیلم را دوست داشتند هم چنان که هنوز اشعار و دیالوگ های فیلم در فضای مجازی پست می شود. این یعنی فیلم را ندیدند و به دیالوگ ها توجه داشتند، مثلا دیالوگ وقتی حواست نیست، زیباترینی. وقتی حواست هست، فقط زیبایی و حالا حواست هست. بله این دیالوگ بسیار زیباست، اما شب های روشن فقط این نیست، بلکه دارای فرم، استیل، گرافیک عاشقانه است که متاسفانه متوجه آن نیستند.
خودتان فیلم صداها و سایه روشن را بیشتر دوست داشتید! به چه علت؟
فیلم های سایه روشن و صداها به خودم نزدیکترند و هر دو دارای تم جنایی هستند. صداها یک درام اجتماعی است که به نظرم کار مهمی انجام می دهد و این که در همان پلان اول قاتل، مقتول را به مخاطب معرفی می کند. زنی مردی را می کشد و پس از آن وجهه اجتماعی فیلم جذاب می شود. این که چرا او را کشت؟!! چه شرایطی باعث می شود زنی که دو ساعت پیش عقد کرده به فاصله دو ساعت بعد به عنوان قاتل پای چوبه دار است؟! اهمیت صداها در این بود که متاسفانه دیده نشد.
آیا می توان گفت در ساخت آثارتان به بیان مسائل روانشناسی، تعلیق تاکید دارید و اهل قصه گویی در سینما هستید؟
به هر حال وقتی بحث شخصیت پردازی مطرح می شود، بحث روانکاوی و روانشناسی پیش می آید. شخصیت پردازی یعنی پیدا کردن ابعاد روان کاوانه برای یک شخصیت. دلیلی که سینمای ما به لحاظ شخصیت پردازی دچار مشکل است، به دلیل دوری متن ها از روانشناسی است. اما نمی توانم بگویم علاقه مند به تم روانشناسانه هستم، فقط در فیلم سایه روشن به این مقوله نزدیک شدم. فیلم هایم معمولا قصه ای حجیم ندارد و بیشتر سینمای هنری اتمسفری است، چون از اتمسفر و فضای فیلم بیشتر لذت می برم.
فیلمنامه خداحافظی طولانی اصغر عبداللهی چه ویژگی هایی داشت که تصمیم به ساخت آن گرفتید؟
پس از مطالعه فیلمنامه سه نکته جالب در آن دیدم. اولین نکته این که داستانی غیر خطی را روایت می کرد و فیلم از وسط آغاز می شد، فیلمتوسط شخصیت ماهرو به عقب و توسط شخصیت طلعت به جلو می رفت. طلعت واقعی و ماهرو آمیزه ای از خواب ، خیال و فلاش بک است که فرم آن را پسندیدم. نکته دوم داستان عاشقانه فیلم بود که همیشه دوست دارم میزانسن عشقی کار کنم و با این فیلم دوباره امکانی به وجود آمد تا پس از فیلم شب های روشن پلان عاشقانه بگیرم. نکته سوم این که داستان در محیط کارگری اتفاق می افتاد و موقعیتی فراهم می شد تا در فضای کارخانه کار کنیم که بسیار خوب است. در حین خواندن صفحه اول فیلمنامه به نظرم رسید که فیلمنامه دارای تم وسترن نیز است، چون موضوع تخاصم فرد با جمعیت مطرح می شود، لوکیشن ها هم مثل کارخانه، جاده کم رفت و آمد، قبرستان روی تپه ایستگاه قطار، خانه کنار ریل همگی به زیبایی شناسی وسترن کمک می کرد و به آن فضای وسترن می داد.
نکته دیگر این که تا پیش از این فیلمی با محوریت قشر کارگر نساخته بودید!!
بله. چون فیلمنامه هایی با کاراکتر کارگری و قشر پایین دست نوشته نمی شود که متاسفانه بسیار بد است. فیلم ها به لحاظ ملاحظات تجاری همه در تهران و بالای چهار راه پارک وی اتفاق می افتد و فیلمنامه نویسان بیشتر به آن توجه دارند.
تلاش می کنید تا چگونه در مسیر فیلمسازی تان به بیانی تازه و مورد نظر برسید؟
معمولا فیلمنامه راه را به ما نشان می دهد که خیلی امکان انتخاب فیلمنامه هم وجود ندارد. فیلمنامه های سینمای ایران فوق العاده نیست که ما را در تردید انتخاب فیلمنامه قراردهد، از طرفی شرایط کاری برای فیلمنامه ها به وجود نمی آید چون سال هاست است که دفاتر فیلمسازی فیلمنامه نمی خوانند که آن را انتخاب کنند. در واقع هرکس سرمایه و فیلمنامه ای دارد فیلم می سازد. بنابر این فیلمنامه هایی که سرمایه گذار و تهیه کننده در آن به نتیجه برسند بسیار محدود است و امکان انتخاب کم شده است. زمانی که احساس کنم فیلمنامه متوسط هم جواب کارم را می دهد آن را می پذیرم و راضیم.
تاریخ گفتگو: مرداد ۹۴

لینک کوتاه: http://mona-karimi.ir/XKCjb

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.