سکوت قهرمان در برابر قضاوت دیگران
رضا میرکریمی فیلمساز قابل احترام و باتجربه ای است و یکی از ویژگی های سینمای او پرداخت به جزئیات است که به لحاظ محتوا تاثیرگذار می باشد، دیگر آن که پایان غافلگیری کننده در آثارش وجود ندارد و پیوسته مخاطب را با جریان فیلم به نوعی همراه می کند که گویی تماشاگر باید با فیلم زندگی کند. در فیلم سینمایی، امروز میرکریمی دست به تجربه ای جدید زده و نگاه خود را به معضلی اجتماعی به نحوی متفاوت که به سبک همان ویژگی هاست به تصویر کشیده است. برخلاف، یه حبه قند که فیلمی پرشخصیت و شلوغی بود، امروز، کم شخصیت، با ریتمی کند ، آرام و سکوت های طولانی فضایی متفاوت را روایت می کند.
فیلمساز قراردادهای رایج شخصیت پردازی را در این فیلم می شکند و بدون دادن اطلاعات و پیشینه (بک گراند) از شخصیت اصلی او را وارد ماجرا می کند که به نظر می رسد شادمهر راستین و رضامیرکریمی با آگاهی دست به این کار زدند تا مخاطبان همانند افراد فیلم به قضاوت بنشینند. ایده یک خطی خوب که قصه ای را روایت نمی کند، راننده تاکسی(یونس) وسط غذا خوردنش به یکباره با زنی مسافر که دچار درد زایمان و حالتی مستاصل است و خراشی روی صورت او نمایان بوده که حکایت از کتک خوردن اوست، مواجه می شود و راننده را به سبب کمک به او تا داخل یک بیمارستان همراه خود می کشاند. یونس از جایی تصمیم می گیرد زن را رها کند که تماس تلفنی شخصی او را منصرف می کند و متوجه می شود او مددجوست و کسی را ندارد ، پس قهرمانانه به بیمارستان بازمی گردد. کمک به همنوع بالطبع رفتاری پسندیده به حساب می آید، اما رفتار قهرمان فیلم در اتخاذ یک سکوت کمی عجیب به نظر می رسد. این که قهرمان بی توجه به قضاوت دیگران بوده، نکته ای جذاب است اما نه تا این حد که بستر قصه بر پایه سکوت او شکل گیرد. او با چه انگیزه ای باید در برابر سوء تفاهم دیگران درباره نسبت زوجیت او با مسافر سکوت کند و بارها انواع اتهام ها و توهین ها را تحمل کند؟! قرار است او حرف نزند، گوش کند و آرام باشد. فیلم را از دو منظر می توان بررسی کرد، یکی بی توجهی به قضاوت دیگران که هدف فیلمساز جامعه امروز است و دیگری دفاع نکردن یونس ازخود و تصمیم بر اختیار کردن سکوت و اجازه اتهام زدن هر فردی به او موضوعی غیر قابل باور و ظلمی آشکار است. او می توانست خود را معرفی و در عین حال کمک مالی و غیر مالی به زن نماید و هیچ وقت نباید انجام وظیفه و کمک قهرمانانه او مستلزم سکوتش باشد. به نظر می رسد اگر یونس زبان به گفتن حقیقت می گشود، فیلم حرفی برای گفتن نداشت و تمام می شد. اما این که او در سکوت مردانگی می کند، با برداشتن و خارج کردن نوزاد به شکل مخفیانه از بیمارستان مغایرت دارد. با وجود آن که یونس می داند بچه همانند مادرش تنهاست و معلوم نیست چه آینده ای در انتظار اوست، اما این کار او اصلا منطقی و باورپذیر به نظر نمی رسد. حتی اگر مخاطب قهرمان را با وجود صبر ایوب وارش تا پایان همراهی کند و دوستش بدارد، این رفتار پایان فیلم او را نمی تواند درک کند. او بچه را به کجا می برد و چرا بیمارستان از ابتدا پلیس را در جریان نگذاشته و آمدن پلیس آن قدر طول می کشد؟! سوالاتی که بی پاسخ رها می شود. شخصیت اصلی فیلم فردی احساسی و انسان دوست است،گذاشتن گل در ماشین، آب دادن گل های بیمارستان، ارتباط عاطفی با کودک فیلم (فرزند پزشک) و کشیدن پتو روی او زمان خواب همه در معرفی صفات شخصیتی او کافیست، بدون این که کلامی سخن بگوید؟! پس او براساس حس انسان دوستی و دفاع از زنی مظلوم به یاریش می شتابد، برای وام اقدام می کند و با وجود جانبازی حاضر نمی شود سندی ارائه دهد تا به پول برسد که در نهایت از پسرش مقداری پول طلب می کند. یونس با تعداد معدودی شخصیت هم کلام می شود ولی با دو فرد رابطه عاطفی برقرار می کند، یکی دختر بچه علاقه مند به نقاشی است که علی رغم میل مجبور است شب در بیمارستان به دلیل شغل مادرش بماند و یونس وسایل نقاشی را با محبت به دختر می دهد و دیگری نوزاد نامشروعی که تازه متولد شده و خود را باعث زنده ماندن او می داند و در درون ساک با خود می برد. بازی هنرمندانه پرویز پرستویی در فیلم ویژگی برجسته و مهم، امروز است که فقط او توانایی ارائه این نقش را داشت، او استاد بازی در نقش های درون گرا، آرام و ساکت است که تنها با چشمانشان هزاران حرف ناگفته دارند. سهیلا گلستانی نیز توانست در کنار پرستویی به خوبی از عهده نقش برآید. مسلما وجود قهرمانانی در سرزمین ما که مردانه از مظلوم دفاع و حمایت می کنند غیر قابل انکار است، اما یافتن قهرمانانی که همچون یونس در مقابل اتهام ها صبر و سکوت پیشه کنند تقریبا محال است.
شهریور ۹۳
یادداشت فیلم امروز
مارس 14, 2018
لینک کوتاه: https://mona-karimi.ir/oWv3r