دو روایت از یک جنایت
هومن سیدی پس از تجربه ساخت فیلم های سینمایی آفریقا، سیزده، اعترافات ذهن خطرناک من در تازه ترین اثرش خشم و هیاهو که تداعی کننده کتابی از ویلیام فاکنر با همین عنوان است، بار دیگر دو ویژگی نگاه به مسایل اجتماعی با بن مایه روان شناسانه و پایان باز را برگزیده است. به نظر می رسد سیدی دغدغه تصویرسازی پیچیدگی های روحی و خلقی انسان را در آثارش دارد، خواه نوجوانی که دچار بی هویتی شده ، خواه فردی که هویت خود را گم و فراموش کرده باشد و یا هنرمند محبوبی که دچار خودشیفتگی و غرور شده و به گونه ای خود را گم کرده است. داستان فیلم خشم و هیاهو درباره خواننده مشهوری به نام خسرو پارسا است که شک همسرش(تینا) به خسرو و احساس حضور زن دیگری در زندگیش او را به خودکشی می کشاند که حاصلش قطع نخاع و قرار گرفتن تینا در حالت کما در خانه می شود. در نهایت همسرش (تینا) به قتل می رسد و خسرو و معشوقه اش (حنا) حالا مظنونین اصلی این جنایت هستند. با وجود تکرار بسیار فراوان موضوع خیانت و جنایت در سینمای ما، اما آن چه این فیلم را از دیگر فیلم ها با این مضامین متمایز می کند نوع نگاه متفاوت فیلمساز با ساختاری نو و جذاب و نگارش قصه ای غیر خطی با قرار دادن دو روایت پیچیده از نگاه شخصیت ها است که قضاوت درباره این که قاتل کیست را بر عهده تماشاگر می گذارد .
در کنار عوامل نامبرده به نظر می رسد داستان این فیلم نگاهی به نمونه واقعی ماجرای فوتبالیست مشهور دهه ۶۰ ناصر محمد خانی و شهلا جاهد و موقعیت بحرانی آن ها در سال های پیش نیز داشته است که با گذشت دقایق ابتدایی فیلم آن ماجرا برای مخاطب یاد آوری و تکرار می شود. فارغ از شباهت داستان فیلم با ماجرایی که چند سال اذهان عمومی را درگیر خود نمود و مورد توجه عده ای قرار گرفت، اما این که بگوییم و اصرار کنیم که انگیزه کارگردان از ساخت این فیلم فقط ارجاع به آن واقعه و تحلیل یک موضوع خاص بوده نادرست بوده و می تواند جایگاه اثر را دچار کاستی کند. ضمن این که به نظر می رسد دغدغه فیلمساز از ساخت چنین فیلمی (ولو مشابهت ها با واقعه عینی) نگاه واقع گرایانه او به جامعه کنونی و هدفی فراتر از تصویرسازی رویدادی است که که سال ها پیش روی داده و پرونده اش بسته شده است. سیدی در فیلم به شکل کلی ناهنجاری های اجتماعی موجود در جامعه ، خیانت،خشونت …… را به تصویر می کشد که در واقع تلنگری به جامعه امروز ماست. او با وجود انتخاب چنین موضوع کلیشه ای توانسته فیلم پر کششی با ساختار و اجرای به مراتب قوی تر از فیلمنامه بسازد و سعی کرده تا چهره خواننده ای که به دلیل توجه مردم به محبوبیت رسیده و در عین حال دچار جوزدگی و غرور ناشی از همان شهرت شده و به همان سادگی آن احترام و محبوبیت را در بین مردم از دست می دهد به تصویر بکشد. فضای فیلم بسیار متفاوت و از دو نقطه دید متهمین روایت می شود. نگاه خسرو به ماجرای آشنایی با حنا و اصرار حنا بر ادامه رابطه و در نهایت قتل همسرش به وسیله او و دیگری نگاه حنا به گرفتن امضا از خسرو در شب برگزاری کنسرت و اصرار و ابراز علاقه خسرو بر ادامه رابطه با حنا دو زاویه نگاه به ماجرای بعد از قتل است. به این ترتیب مخاطب با قرار دادن خود به جای شخصیت ها (خسرو و حنا) در توضیح روایت خام آنها ،هردو متهم را به نوعی دارای انگیزه کافی برای این جنایت می پندارد و تا پایان فیلم برای قضاوت صحیح کشف معمای قتل همراه می شود. بی شک پایان باز و مصداق واقعی(شهلا جاهد و ناصر محمدخانی) و قضاوت با تماشاچی می تواند ایده ال ترین پایان برای سیدی باشد. دقت کارگردان در سکانس بازسازی شده صحنه قتل بدون نشان دادن مقتول و ایجاد فرصت به مخاطب برای قضاوت بسیار حرفه ای کار شده است، به این شکل که در صحنه بازسازی صحنه جرم توسط حنا مقتول را نمی بینیم و تمام صحنه از حضور مقتول خالی است، فیلمساز از به کار گیری مقتول طفره رفته و گویی مخاطب را متوجه واقعیت دیگری می کند و در پلان اجازه گفتگوی حنا و خسرو در زندان حس تعلیق برای تماشاچی باقی می ماند. در شب اعدام نیز حنا را در چهره ای پر استرس و مغموم درحالی که دست هایش را به میله زندان دراز می کند می بینیم، از سوی دیگر پیام دوست خسرو در پیغامگیر تلفنش که از توهین هوادارانش در اینستاگرام می گوید و خسرو را در سفارت به دنبال اخذ ویزای خارج از کشور نمایش می دهد. به هر حال زندگی خسرو با اعدام و یا اثبات بی گناهی حنا آن قدر سیاه است که در هر دو صورت روز خوش نخواهد دید و وجه بدی از خود در ذهن ها باقی گذاشته است. طراحی صحنه فیلم به ویژه در فضاسازی خانه خسرو که نشان از سردی و بی روحی دارد و رفته رفته با پیش رفتن به سیاه و سفیدی کامل فیلم منجر می شود نشان از موقعیت ابهام آمیز و زندگی رو به اضمحلال شخصیت های داستان دارد که بسیار حرفه ای و متناسب با محتوای فیلم صورت گرفته است . نوید محمد زاده پس از بازی درخشان در فیلم سینمایی عصبانی نیستم بار دیگر به خوبی و ستودنی از عهده نقش بر آمد. طناز طباطبایی با وجود بازی خوب و شایسته در فیلم، در صحنه های دادگاه که در جایگاه متهم و زنان مغموم قرار می گرفت یادآور نقش مشابه او در فیلم سینمایی هیس دخترها فریاد نمی زنند بود و این یعنی تکرار. بهتر بود گزینه دیگری برای این نقش بدون پیش فرض مخاطب انتخاب می شد. با همه این اوصاف عبارت آغاز فیلم که زندگی به من آموخت که هیچ چیز از هیچ کس بعید نیست جمله ای پر مفهوم و مصداق این فیلم است که در این دنیای پرخشم و هیاهو شناخت زوایای شخصیتی انسان ها و قضاوت صحیح درباره آنها کار بسیار سختی است.
اسفند ۹۴