تردید در پذیرش مسئولیت
شکاف، دومین ساخته کیارش اسدی زاده پس از فیلم سینمایی گس است. او از کارگردانان جوان و با انگیزه ای است که معضلات و مسائل جاری جامعه را در بخش خصوصی و با سرمایه ای محدود در فیلم هایش به تصویر می کشد. داستان شکاف درباره بر سر دو راهی ماندن یک زوج برای بچه دار شدن است، سارا و پیمان که هر دو مربی آموزش شنا هستند به واسطه بیماری سارا باید سریعا بچه دار شوند. به موازات آن دوستان این زوج، فرهاد و نسیم قصد جدایی از هم را دارند و تقدیر فرزند خردسالشان ایلیا در وضعیت نامشخصی قرار دارد. تقابل این دو زندگی باعث می شود تا تحولات درونی در سارا و پیمان براساس اتفاقاتی که برای دوستانشان رخ می دهد رقم بخورد. پیمان و سارا می خواهند مدتی مسئولیت نگهداری از ایلیا را بر عهده بگیرند تا او را از سردرگمی میان پدر و مادر نجات دهند، اما مشکلات ایجاد شده برای ایلیا و اجبار پزشکان برای بچه دار شدن زوج را دچار چالش در قبول مسئولیت می کند.
فرهاد نیز علی رغم توصیه های پیمان مسئله بیماری ایلیا را جدی نمی گیرد تا جایی که ریه های پسرش عفونت می کند و کارش به بیمارستان کشیده می شود. فیلم مجموعه ای از کنش ها و موقعیت هاست که به موازات هم پیش می رود. یکی دیگر از وجه فیلمنامه واقع گرایی و رئالیسم بودن آن است که روابط زناشویی زوجی که قصد بچه دار شدن دارند و زوجی که جدا شدند به خوبی نمایش داده می شود. دو شخصیت سارا و پیمان که در ابتدای داستان قصد بچه دار شدن دارند، اما با دیدن زندگی دوستانشان و جدایی آنها ابتدا دچار تردید می شوند که نباید تصمیم سریع برای این امر مهم بگیرند و پس از خودکشی ایلیا به یقین می رسند که نداشتن فرزند و نیاوردن او به این دنیا بهتر از آوردن فرزندی است که قربانی این ماجرا باشد. بروز حادثه (تصمیم خودکشی ایلیا در استخر) منجر به ورود درام به مرحله جدیدی می شود و شاید مرگ ایلیا نقطه شروعی برای تصمیم جدید سارا و پیمان برای انصراف از بارداری باشد و این عمق فاجعه می تواند باشد. عذابی که بچه می کشد نتیجه به دنیا آمدنش نیست، بلکه نتیجه رفتار اشتباه والدین است و دلیلی ندارد که سارا و پیمان فکر کنند بچه آنها هم در صورت به دنیا آمدن همین سرنوشت را خواهد داشت، هرچند باید با احتیاط بیشتری قدم بردارند و عاقبت زندگی دوستانشان عبرتی برای آنها باشد. این که نسیم و فرهاد با خودخواهی شان باعث عذاب و سردرگمی فرزند می شوند به اشکال ارتباطی و انتخاب اشتباه آنها بر می گردد. ایلیا از ابتدا بیماری سختی دارد و بی توجهی والدین امری مسجل در از دست دادن فرزند است. نکته فیلم اینجاست که فیلم با سارا و پیمان بیشتر همراهی می کند در حالی که نسیم و فرهاد به دلیل اختلافات و گره ای که در فیلمنامه ایجاد می کنند قابلیت بیشتری برای پرداخت داشتند. ما علت اصلی جدایی این دو را جز خودخواهی، و افسردگی ایلیا را غیر از مشاجره های میان والدین در فیلم نمی دانیم و بنابراین مرگ ایلیا باعث می شود تا هر یک دیگری را مقصر بداند و سعی در تبرئه خویش کنند. اسدی زاده پایان داستان را تراژیک کرده تا تلخی عواقب و تبعات طلاق بر فرزندان را محکوم کند که البته با توجه به پرداخت موضوع فیلم(طلاق و آسیب های ناشی از آن بر فرزندان) توسط فیلمسازان مختلف، پایانی متفاوت و تلخ برای فیلم انتخاب نموده است . بازیگران فیلم در راستای کارگردانی حرفه ای به خوبی ظاهر شدند، ولی نمی توان از بازی سحر دولتشاهی در سکانس پایانی فیلم که بسیار حرفه ای نقش آفرینی نمود چشم پوشی کرد. فیلم در مجموع اثری جمع و جور، پر مفهوم با ساختاری قوی محسوب می شود که می تواند تلنگری برای زندگی های در آستانه جدایی باشد. شکافی میان نسل ها و در زندگی فرزندان طلاق که تقدیری جز سرگردانی ندارند.
فروردین ۹۵
یادداشت فیلم شکاف
مارس 15, 2018
لینک کوتاه: https://mona-karimi.ir/a7jAV