روایت انسانهایی که بزرگترین مشکلشان ایجاد ارتباط است
پریزاد سیف کارگردان و بازیگر
پریزاد سیف دارای مدرک کارشناسی بازیگری از دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران و کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئآتر دانشگاه هنر است. وی فارغ التحصیل کانون تئآتر تجربی زیر نظر استاد حمید سمندریان و مرکز آموزش فیلمسازی باغ فردوس و اساتیدی همچون حمید سمندریان و بهرام بیضایی بوده است. او در نمایشهایی چون شب سیزدهم، مهر و آینهها، قطار بعدی،هالما و رینا، شن، هنرپیشه هملت،آزادی به سرزمین خود بازمی گردد، قضیه متران پاژ و. . . . به ایفای نقش پرداخته است. پریزاد سیف هم چنین تجربه دبیری دو دوره جشنواره نمایشنامه خوانی فرهنگسرای نیاوران را داشته است.
چرا مدتی از تئاتر فاصله گرفتید و این وقفه کاری به چه علت بود!؟
تئآتر همیشه مهم ترین و اصلی ترین هدف در زندگیم بوده است. به قول استاد حمید سمندریان تئآتر از نان شب هم واجب تراست، اما همان استاد با منش ، رفتار و رویه زندگیش به من آموخت که قرار نیست تئاتر شغل من باشد. منظورم از شغل،کاری است که صرفا جنبه درآمد زایی در آن مهم باشد. ایشان در روز اول کلاس به ما گفت: اگر برای پول درآوردن این جا آمدید، همین حالا برگردید و بروید یک زیرپلهای یا دکهای دربازار برای خودتان دست و پا کنید و اگر عشق شهرت شما را به این جا کشانده، باز هم اشتباه آمدید، این جا فقط باید عاشق باشید و بیتوقع، این سخنان از بیست و پنج سال پیش با جان من آمیخته است. به همین دلیل کیفیت در هر کاری برایم مهم است. آخرین اجرای من مربوط به سال ۱۳۸۹بود که از آن زمان کارهای زیادی به من پیشنهاد شد که نمیتوان گفت همه ضعیف بودند ولی شاید با روحیه و فضایی که من در آن با تئآتر آشنا شدم هماهنگی نداشت، به همین دلیل ترجیح دادم کار نکنم و مطالعه و صبر پیشه کنم.
مگر نگاهتان به مقوله تئاتر چگونه است و در چه شرایطی با اشتیاق اجرای نمایشی را میپذیرید؟
تئاتر از نگاه من عشق است و عشق کور نیست بلکه آگاهی است و سواد میخواهد. فقط با استعداد در تئآتر به جایی نخواهیم رسید بلکه استعداد در کنار سواد ، مطالعه و تحصیل خود را نشان میدهد، وگرنه هر استعدادی به تکرار میرسد. به نظرم انجام هرکاری سواد و مطالعه میخواهد و هنر جای خود دارد. من همیشه اشتیاق کارکردن در تئآتر را دارم و فکر میکنم تمام دوستان تئآتری من چنین هستند، ولی متاسفانه گویا این روزها استعداد و سواد ما خیلی کارساز نیست.
چرا نمایش نامه راننده چینی به نویسندگی داریوش رعیت را انتخاب کردید؟
داریوش رعیت دوست بیست و پنج ساله من است و ما تحصیل را در کانون تئآتر تجربی زیر نظر حمید سمندریان شروع و بعدها در دانشگاه با هم کار کردیم. البته ایشان در رشته نمایشنامه نویسی، فیلمنامهنویسی و کارگردانی تئآتر کار میکردند و من همیشه بازیگری را ادامه دادم. طبیعتا در این بیست و پنج سال به اشتراکاتی در زمینه کاری رسیده ایم و زمانی که من تصمیم گرفتم تا تئآتری را بر روی صحنه ببرم آقای رعیت لطف کردند و نمایش راننده چینی را برای من نوشتند.
چه شد بازیگری کار را همزمان با کارگردانی پذیرفتید؟ انجام هر دو کار سخت نبود؟
من قبل از هر چیز دغدغه بازیگری دارم و در همه این سالها بازی کردهام، اما این بار که قصد کارگردانی کار را داشتم، ترجیح ام این بود تا در کار خود بازی نکنم ولی به دلایلی بازی در این نمایش را پذیرفتم. یک دلیل آن که که دو بازیگری که برای این نقش در نظر گرفته بودم مشغول بازی در سریال تلویزیونی بودند. دلیل دوم به متن و هدف نویسنده مربوط میشد که به دلیل آشنایی چند ساله، آقای رعیت با تفکر، سلیقه و جنس بازی مورد علاقهام آشنا بود و من نیز سبک نوشتاری ایشان را میشناسم. در طول زندگی حرفهای خود این شانس را داشتهام که دو، سه نویسنده کاربلد از ابتدا شخصیتی را برای من بنویسند و نقش زن راننده چینی نیز یکی از همین موارد است، اما صحبت شما را به شدت قبول دارم که بازی و کارگردانی در کنار هم کاری بسیار دشوار است، به خصوص با اوضاعی که بر تئآتر غالب شده کارگردانی مفهوم دیگری پیدا کرده است. به همین دلیل از داریوش رعیت که به نظرم کارگردان موفقی نیز است خواستم از ابتدای تمرینها حضور داشته باشد و هر جا که کارگردانی و بازیگری همزمان،باعث ندیدن جزئیات شد به من تذکر لازم را بدهد و او نیز همکاری کرد.
ویژگیهای پرسوناژ کم در نمایش چیست؟ با توجه به این که بار اصلی نمایش بر روی دو بازیگر است و کار به مراتب دچار پیچیدگیهایی میشود!
کارهای دونفره بسیار دشوار و پیچیده هستند و چالش بزرگی برای نویسنده، بازیگر و کارگردان ایجاد میکنند، درست مثل این است که شما بخواهید خوراکی با طعم و مزه خاص، متفاوت و در عین حال خوشایند درست کنید و برای این ترکیب مواد و مصالح بسیار محدودی در اختیار داشته باشید. وقتی تعداد بازیگران بیشتر باشد بسیاری از نواقص و عیبها را با ترکیب متنوع در نوشتن و اجرای روی صحنه میتوانید بپوشانید شخصیتهای بیشتر در یک نمایشنامه یعنی رنگ متفاوت و بیشتر در یک تابلوی نقاشی. وقتی فقط با دوبازیگر رو به رو هستید این دو بازیگر به نوعی باید جور تمام این محدودیتها را بکشند و بیشترین تلاش در ایجاد ریتم درست نمایش و نگه داشتن این ریتم تا انتها است. بازیگر باید هوشمندانه برای هر حرکت یا تغییر لحن خود تحلیل داشته باشد و این تحلیل باید در راستای نظر نویسنده و کارگردان باشد، اما معتقدم که اگر این اتفاقات بیفتد کار دونفره همچون عکس سیاه و سفیدی است که گاهی همه ما آن را بر هر عکس رنگی ترجیح میدهیم، به شرط آن که همه چیز فکرشده باشد. امیدوارم حداقل پنجاه درصد از پس چنین کار دشواری برآمده باشم
چرا در این نمایشنامه زن و مرد از ارتباط هراس دارند و انزوا پیش گرفتند!
این زن و مرد نماینده انسان مدرن قرن بیستم و بیست و یکم هستند. انسانهایی که بزرگترین مشکلشان ایجاد ارتباط و ادامه آن است و قرنها راههای مختلف ارتباطی را امتحان کرده اند و در انتها شکست خورده اند. بشری که در اوج ارتباط با محیط اطرافش تنها است و تمام ارتباطهایش در انتها به یک بی ارتباطی گنگ و تنهایی تلخ میرسد. سالها است که ما آدمها از هر رابطه جدیدی میترسیم، دنیای بیرون برای ما نوعی تهدید و خطر به حساب میآید و سعی می کنیم تا جایی امن پیدا کرده و پنهان شویم، اما این جای امن وجود ندارد. حتی درانزوا هم امنیت وجود ندارد، چون از خود بیگانهایم. این تنهایی رجوع به خود نیست، چون دیگر خودی باقی نمانده است. ما خود را نمیشناسیم به نوعی الینه شده ایم، در نتیجه تنهایی ما پر از هیچ و پوچ است و ریشه در بی هویتی ما دارد.
نمایش به نقش مدرنیته و دسترسی به سریع به اطلاعات و ارتباط با جهان بیرون اشاره دارد، هر چند تصور شخصیتها بر یکسویه بودن دریافت آگاهیها بوده در حالی که خود نیز زیر نظر جهان بیرون هستند!
کاملا درست اشاره کردید و خوشحالم نمایش توانسته این مطلب را به خوبی نشان دهد. بشر امروزی راههای بسیاری برای ارتباط و اطلاع رسانی پیدا کرده است،شما میتوانید با لمس یک کلید در گوشی تان در جریان کوچک ترین رویداد دنیا قرار بگیرید و همزمان در آن رویداد شریک باشید ولی چقدر به آن امر شناخت دارید؟ این روزها به مدد این تکنولوژی به نظرم ترسناک، من به راحتی در جریان جزییات زندگی دیگران قرار میگیرم، این که آدمی که حتی یک بار او را ندیدم چه خورده و یا چه ساعتی خوابیده چون آنلاین نیست، اما ممکن است از کنار آن فرد در خیابان گذر کنم و متوجه نشوم. این چه ارتباطی است؟ زمانی حس بینایی،بویایی،لامسه و شنوایی شما به کمکتان میآمد تا در مورد شخصی شناخت پیدا کنید و اکنون همه اینها به کلمات ختم شده است و سالها است که نقش زبان در ارتباط زیر سوال رفته است و یونسکو، پینتر، آلبی و. . . نشان دادند که زبان گاه در ایجاد ارتباط الکن است و خود عامل بی ارتباطی است. از سویی فطرت بشر به سمت رابطه برقرار کردن حرکت میکند و ارتباط یکی از نیازهای بشری است. در این دنیای وانفسا که هر رابطهای یک تهدید به حساب میآید و بیهویتی و تنهایی غوغا کرده است، زن و مرد نمایش ما سعی میکنند هم خود را از خطر حفظ کنند و هم بنا بر نیاز فطری خود به سمت زندگی کشیده میشوند که همین باعث میشود سعی کنند از تاریکی به روشنایی نگاه کنند و تنهایی و روزمرگی خود را با مشاهده اتفاقاتی که برای دیگران میافتد پرکنند، غافل از این که آنها تنها افرادی نیستند که به این نوع زندگی پناه آورده اند
با توجه به پذیرش کارگردانی و بازیگری در این نمایش،آیا در حین کار بداهه پردازی نیز داشتید؟
بستگی دارد تا بداهه پردازی را چگونه تعریف و مرز بندی کنیم. در کارهای مدرن از نوع نمایش راننده چینی بداهه پردازی به معنایی که میشناسیم چندان جایی ندارد. نمایشنامههای مدرن گرچه از نظر ساختاری به هیچ وجه با ساختار نمایشهای کلاسیک همخوانی ندارد و هر چند گاه از نظر مخاطب بعضی دیالوگها و معانی دور از ذهن و منطق رئالیستی جلوه میکند ولی در حقیقت کاملا دارای نظم و ساختار درونی هستند. در نتیجه اضافه یا کم کردن یک حرکت یا دیالوگ این نظم را به هم میزند. من به عنوان کارگردان برای هر جمله تحلیل خاص خود را داشتم و در یک راستای مشخص تا انتها این تحلیل را دنبال کردم. در جریان تمرینات بارها با نویسنده بحث و تبادل نظر کردیم. در حین بازیگری یا کارگردانی لحظاتی به دریافتی جدید و حتی مخالف نظر نویسنده رسیدم که در راستای تحلیل کلی خودم بود و همان را عملی کردم. خوشبختانه نویسنده در بسیاری از این موارد با وجود نظر متفاوت اما به دلیل همخوانی با کلیت برداشت من این تغییرات را میپذیرفت. تئآتر هنری زنده است و هر شب با شب قبل و بعد متفاوت است. گاهی من روی صحنه در یک لحظه از نظر حسی به این نتیجه میرسم که این لحظه حسی دیگر را میطلبد و چون کارگردان خود هستم آن را انجام میدهم. مثلا یکی از همین شبها،من به عنوان بازیگر تحت تآثیر فضا و آمبیانسی که ایجاد شده بود همزمان با آقای رضا عمرانی دیالوگ ایشان را تکرار کردم،چون در آن لحظه احساس کردم که به عنوان بازیگر باید این جمله را با هم ادا کنیم، از سویی در اجرای زنده هر شب اتفاقات غیرمنتظرهای میافتد که من و بازیگر مقابلم مجبوریم بداههپردازی کنیم ولی هر دو سعی کرده تا این بداهه پردازی در راستای سبک اجرایی نمایش باشد
راننده چینی بر چه موضوعی تاکید دارد؟
راننده چینی بر مشکلات بشر امروزی در قرن بیست و یک تآکید دارد. تم نمایش راننده چینی بر تنهایی،عدم ارتباط در اوج ارتباط ظاهری،بی هویتی و روزمرگی و ترس از آدمها و دنیای بیرون متمرکز شده است. ما آدمها همیشه حتی در میان جمع تنهاییم و از ایجاد رابطه هراس داریم و در این دنیای لایتناهی و در میان ازدحامی غریب گم شدیم و هویتمان را از دست داده و برای یافتن هویت و اصل خود دست و پا میزنیم. قرنهاست این هویت گم شده و از آن جدا شدهایم.
از اجرای نقش زن در راننده چینی و پیچیدگیهای آن بگویید! او یادآور زنان مدرن و بی نام و نشانی است که به جز زنانگی نقش دیگری را ندارند؟
زن در راننده چینی نماد همه زنان با روحیات و تفکرات مدرن است. در نمایش بر نقش مادر،دختر،معشوق و همسر تاکیدی نمیشود و او یک زن باهمه خصوصیات زنانگی است. در واقع او در مرحله ی اول یک انسان در مواجهه با دنیای مدرن است. به نظرم عینیت بخشیدن به چنین نقشی کار دشوار تری است. او نامی ندارد و متعلق به هیچ جغرافیا و کشوری نیست، هویت مکانی و زمانی و فرهنگی نیز ندارد و ما به ازای چنین شخصی را میتوان در هر سرزمینی دید، در نتیجه شناسنامه این نقش ورق قطوری است. از سویی نمیتوان از فرهنگ و تیپ و لهجه خاصی برای عینیت بخشیدن به آن کمک گرفت، لباس، آرایش،نوع بیان و بازی به هیچ زمان و مکان خاصی نباید اشاره کند. به نظرم چنین شخصیتی را روی صحنه نشان دادن،بدون کمک از مواردی که اشاره کردم کار خیلی سختی است و این زن و مرد میتوانند هر کسی باشند و تنها ابزار آنها نشان دادن خصلتهای ماندگار بشری است. هر کسی در هرجای دنیا با آنها همذات پنداری میکند و حداقل قسمتی از خود را در آنها میبیند.
در چند سال اخیر شاهد حضور بازیگران چهره سینما در صحنه نمایش هستیم که باعث رونق و فروش تئاتر شده است، اما عدهای منتقد این شیوه هستند! نظر شما درباره ورود بازیگران سینما به نمایش چیست! گاهی این امتیاز برای گروههایی با بازیگران چهره مانع از دسترسی آسان به سالنهای نمایش برای دانشجویان نمایش میشود!؟
در سالهای اخیر مناسبات در تئآتر کاملا تغییر کرده و این به نظرم از زمانی آغاز شد که تئآتر خصوصی شد. زمانی تئآتریها با مرکز هنرهای نمایشی کار میکردند و اگر کاری قبول میشد قراردادی مابین گروه و مرکز بسته میشد و هر دو طرف هم سعی میکردند به تعهدات خود عمل کنند. تئآتری کارش را اجرا میکرد و حقوقش را میگرفت، با وجود این که در همان زمان هم بودجه تئآتر به شدت کم بود و این بودجه ناکافی و نابرابر در بین گروهها خرج میشد که هنوز هم وجود دارد، اما از زمانی که تئآتر خصوصی شد شما فقط با شخص طرف هستید و کار میکنید در نتیجه مناسبات سینمایی جای مناسبات تئآتری را گرفته است وتئآتر این روزها تجارت یا بیزنس معرفی میشود. بنابراین همه به دنبال درآمدزایی از راه تئآتر هستند. البته خوب است که تئآتر درآمدزا باشد و عدهای بتوانند از تئآتر پول دربیاورند، ولی به چه قیمتی؟؟ این روزها مخاطب چقدر تئآتر به معنای واقعی کلمه میبیند؟در حالی که شنیدهام در تهران ماهی ۱۲۰ تئآتر به صحنه میرود. برای درآمد بیشتر صاحب کاران (دیگر اسم کارگردان یا تئآتری را روی این افراد نمیگذارم) مجبورند دنبال عواملی بروند که برگشت سرمایهشان را تضمین کند. یکی از این عوامل چهرهها هستند. در گذشته تئآتریهای تحصیل کرده و مستعد به سینما میرفتند و ستاره میشدند، این روزها عدهای فقط به مدد تکرار شدن چهره شان در سینما و چون برای مردم آشنا هستند به تئآتر میآیند که فقط پول دربیاورند. متاسفم که بگویم بعضی از این دوستان در عمرشان حتی یک بار به تماشای تئآتر هم نرفته اند و متاسفتر هستم که بگویم این عزیزان بازیگر سینما هم به حساب نمیآیند چون بازیگر نیستند و همان چهره هستند. این نظرم به معنای این نیست که تئآتر ارث پدری ما تئآتریها است، بلکه هر کسی میتواند بیاید و کار کند و پول دربیاورد. ولی این که کاری که میکنند تئاتر است یا نه… شرمنده! پول شاید این افراد را وارد سالنهای تئآتر بکند ولی تئاتری نمیکند. متاسفم برای تمام کسانی که عاشقانه و با سختی درس خوانده اند،مطالعه کرده اند،تلاش میکنند و حتی نمیتوانند دو شب روی یکی از این صحنهها کار خود را به نمایش بگذارند. مطمئنم چندسال دیگر هیچ کدام از این به اصطلاح نمایشها که با این مناسبات عجیب و غریب روی صحنه میآیند به یاد هیچ کس نمیماند. مخاطب با شعور ما که او را عام میخوانیم هوشمندانه این کارها را به محاق فراموشی میسپارد.
با این اوصاف تئاتر در این روزها شرایط مناسبی ندارد!
شرایط و اوضاع تئآتر در این روزها به شدت خراب است. ما شاهد اتفاقات و افراد و تیترهای عجیب و غریبی در حوزه تئآتر هستیم و هیچ چیز سر جای خودش نیست. خوشبختانه(نمی گویم متاسفانه) تئآتریهای حرفهای ما الفبای این باندبازی و گنگ و مافیا را هم نمیشناسند چه برسد که بخواهند وارد چنین محافلی بشوند. ماشکل دیگری تربیت شده ایم و آن تربیت باعث میشود که نه میتوانیم و نه میخواهیم با تئآتر معامله کنیم. این روزها تئآتریها از دور به اتفاقی نگاه میکنند که نام و هویتی ندارد ولی تئآتر خوانده میشود، اما در همین گوشه و کنار،گاهی یک نمایش ناب و خالص میبینم که امیدوار میشوم تئآترمان هنوز زنده است. ما تئآتریها قبل از هر چیز امیدواریم.
چرا این سالن برای اجرای راننده چینی انتخاب شد و آیا از این گزینش راضی هستید؟
از حدود سه سال پیش تصمیم گرفته بودم یک نمایش را کارگردانی کنم، ابتدا مایل به کارگردانی نمایش حمل با جرثقیل نوشته سعید محبی بودم و بعد به کارگردانی نمایش لانه خرگوش نوشته ی دیوید لیندزی ابر فکر کردم. مثل همیشه به یکی از سالنهای مرکز هنرهای نمایشی و تئآتر شهر فکر کردم. پس از مراجعات پی در پی متوجه شدم که تا مدت طولانی و نامعلومی نمیتوانم نوبت اجرا بگیرم و برای سالنهای خصوصی احتیاج به سرمایه گذار بود. با چند تن از این عزیزان هم صحبت کردم ولی همان معادلات روز،ازجمله داشتن چهره برای تضمین برگشت سرمایه مطرح شد. یک روز با خود تکلیفم را روشن کردم که میخواهم تئآتر به معنایی که سالها یاد گرفتم را کار کنم. پس مهم نیست که سرمایه گذار چه میخواهد،خود سرمایه گذار کار میشوم تا مجبور نشوم با این موجی که منتقد آن هستم هم مسیر شوم. اما ماجرا به همین جا ختم نشد. مرحله بعد پیدا کردن سالن تئآتر بود که دوست و دستیارم سعید محبی پردیس تئآتر شهرزاد را به من معرفی کرد. زمانی که اولین برخورد را با جناب جعفری داشتم سالن شهرزاد هنوز در مرحله ی ساخت بود و با امروز بسیار تفاوت داشت. من به آقای جعفری اعتماد کردم و فکر میکنم ایشان هم متقابلا به من اعتماد کردند و نتیجه آن اجرای نمایش راننده چینی در پردیس تئآتر شهرزاد شد تجربهای که برای من بسیار خوشایند و راضی کننده است. سالنهای خصوصی مشکلات و محدودیتهای خاص خودشان را دارند اما مدیریت درست و حرفهای در بسیاری از موارد از بار مشکلات میکاهد. ویژگی مثبت پردیس تئآتر شهرزاد در مدیریت دلسوزانه خلاصه شده است. به عنوان کارگردان احساس کنید تنها به شما سالنی برای یک ماه اجرا اجاره داده نشده،بلکه گروهی سازمان دهی شدهاند و خود را متعهد میدانند که به شما کمک کنند که نمایشتان به بهترین شکل ممکن روی صحنه برود که برایم بسیار ارزشمند است. در این مدت از پیشنهادها و راهنماییهای جناب جعفری بهره بردم و امیدوارم بتوانم دوباره در پردیس تئآتر شهرزاد کار کنم.
داریوش رعیت نویسنده
تئاتر در ذات خود جستجوگر حقیقت است
داریوش رعیت نویسنده سینما، تئاتر و تلویزیون که در کارنامه کاری او نگارش چندین داستان کوتاه نیز دیده میشود، تجربه کارگردانی تئاتر را نیز داشته است. او این روزها در حال اتمام نگارش رمان خود بوده و معتقد است که نوشتن برای او کار نیست ،بلکه یک نیاز مانند نفس کشیدن و همچون عاشق شدن است.
از ایده و روند شکل گیری نمایشنامه راننده چینی بگویید؟!
در واقع من انسان عرضه و تقاضا هستم و به همین دلیل هم کمتر مینویسم و زمانی که کسی به من قول اجرای نمایشنامهام را بدهد دست به قلم میبرم. نمایشنامه راننده ی چینی در نگاه اول حاصل یکسری اتفاقات است که کارگردان از من خواست تا نمایشنامهای دو نفره بنویسم و درست در همان زمان دوربینهای مداربسته بیرون از خانهام نصب میشد. نصب دوربینها جرقه ی اولیه ی نوشتن نمایشنامه را زد، اما اعتقاد شخصی من این است که در این دنیا هیچ چیز اتفاقی نیست
در راننده چینی دغدغه بیان چه مفاهیمی را دارید؟
تراژدی جهان مدرن ! تک تک ما در خلق این تراژدی سهم داریم و در عین حال نقش قربانی را نیز بازی میکنیم. فضای کنونی پر است از بی تفاوتی، تهدیدات ذهنی و خارجی، عدم ارتباط کلامی، جملات طنز در فضای جدی، جملات جدی در فضای طنز و زندگی با توهمات و به آنها رنگ واقعیت بخشیدن.
یکی از ویژگیهای راننده چینی خط داستانی مشخص است که مخاطب را مشتاق میکند تا با شخصیتهای نمایش همراه شود! چرا بعضی نمایشها حتی بعد از گذشت ۱۵ دقیقه نمیتواند مخاطب را با خط قصه همراه کند و جذابیتی برایش به وجود آورد!؟
چون آنها تئآتر نیستند! تئاتر باید شما را شگفت زده کند و ترکیبی از قصه و جادوی صحنه است. قصه را نمایشنامه نویس فراهم میکند و خلق جادوی صحنه بر عهده کارگردان و بازیگر است. نقص در هر یک از این عوامل در حالتی خوش بینانه به نمایشی بد منجر میشود. متاسفانه در بسیاری از مواقع با چیزی روبرو میشویم که حتی نام نمایش نیز بر آنها نمیتوان نهاد. صرف حضور چند نفر بر روی صحنه که با هم حرف بزنند یا فریاد بکشند تئاتر نخواهد بود
از ابتدا برای شروع نگارش نمایشنامه مستقیم از پرده اول تا انتها پیش میروید یا صحنهای مینویسید تا به آن ساختاری که مدنظرتان است برسید؟
فرمول واحدی ندارد. گاه متنی به سرعت نوشته میشود و گاه زمان زیادی باید با متن کلنجار رفت، اما در هر صورت خط داستانی و پایان نمایشنامه برایم مشخص است. با این حال گاه در میانه نوشتن، شخصیتها حرفهایی میزنند و کارهایی میکنند که انگار آنها هستند که روند نمایشنامه را به پیش میبرند و من فقط حرفها و رفتار آنها را مینویسم
به نظر میرسد فضای نمایش راننده چینی با تنهایی آدمها و بهره گیری از فضای مجازی و کنجکاوی در امور دیگران و شرایط امروز جامعه ما تطابق دارد. دراین باره توضیح دهید؟
این موضوع دغدغهای جهانی است که در هر سرزمینی ممکن است به تبع جغرافیا و شرایط موجود تفاوتهایی با دیگر نقاط جهان داشته باشد، اما اصل موضوع یکی است. در عصر انفجار اطلاعات و آسان شدن ارتباطات، حجم سرسام آوری از دادهها هر روز و هر لحظه به طرف ما سرازیر میشود. ما در اقیانوسی به عمق یک بند انگشت دست و پا میزنیم. سیل اطلاعات در نهایت از ما انسانهایی بی حس ساخته که قوه تفکرمان روز به روز تحلیل میرود و گویی موجودی نامرئی به جای ما فکر میکند و تصمیم میگیرد. در چنین فضایی خبر فاجعه و کشتار همان قدر تاثیر گذار است که خبر ازدواج یک سلبریتی و همه اینها با خبر بعدی از ذهنمان پاک میشوند. در این فضا هر روز از خود بیشتر دور میشویم و تنهاتر میگردیم
از جایی که زوج متوجه وقوع قتل در جهان بیرون میشوند دیگر مثل همیشه جریان روزمره که همراه با خلق لحظات مفرح به دلیل زیر نظر گرفتن دیگران است جای خود را به ترس میدهد! همانند نقطه عطف که در فیلمنامه مسیر قصه را تغییر میدهد، چرا قتل را برای تغییر مسیر داستان نمایش در نظر گرفتید؟
چون مرگ برگشت ناپذیر است. ضمن این که راننده چینی ساختاری معمایی_پلیسی دارد. علت قتلها چه بوده؟ آیا راننده ی چینی عامل آنها بوده و از همه مهمتر آیا اصلأ راننده ی چینی وجود دارد؟ کشش داستان یعنی همین.
شخصیتهای نمایش نیز در بخشیهایی نواقص اخلاقی خود را به جهان بیرون الصاق میکنند و نوعی فرافکنی دارند!
این کاری است که همه ما کم و بیش انجام میدهیم و عادت کرده ایم که منتقد خویش نباشیم. اشاره در نمایشنامه شاید تلنگری باشد که ما بیش از هر چیز محتاج به نقد خویشتن هستیم
آیا راننده چینی قرار است مخاطب را در لحظاتی به ترس بیندازد و یا او را از حقیقت دور کند؟به دلیل این که نمایش تلفیقی از لحظات طنز و ترس است!
راننده چینی تلفیقی از طنز و ترس است، اما این به معنای دور شدن از حقیقت نیست. تئاتر نسبتی با واقعیت ندارد، بلکه در ذات خود جستجوگر حقیقت است. حقیقت عریان به خودی خود بسیار ترسناک است
رسالت امروز تئاتر را در چه میدانید؟ و به نظر شما وضعیت تئاتر به نسبت سالهای پیش تغییری کرده است؟
برای تئآتر رسالتی قائل نیستم. تئاتر اگر واقعی و معترض باشد، جعلی و دروغین نباشد، تفکر مخاطب را به چالش بکشد و مفاهیم انسانی را بیان کند، کار خود را انجام داده است. وضعیت تئاتر هم چیزی جدا از وضعیت اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جامعه در بعد کلان نیست. فضای کنونی تئاتر به شدت مبهم و مه آلود و گویی معجونی از نمایشنامههای بکت، یونسکو و داستانهای کافکا و آلن پو است و شخصاً چیزی از این مناسبات را درک نمیکنم. در این وانفسا و رقابت غیر عادلانه با نمایشهایی که از منابع و پشتیبانی مالی و حمایتهای آشکار و نهان برخوردارند، ما بی هیچ پشتوانهای و تنها با تکیه بر تواناییهای خود نمایشی را بر صحنه بردیم که پیش از هر چیز با خودش صادق است. در خاتمه به احترام کارگردان راننده چینی سرکار خانم پریزاد سیف که تمام سختیها را به جان خرید کلاهم را از سر برمی دارم
تاریخ گفتگو: اسفند ۹۵