ماهنامه فرهنگ و سینما

گفتگو با هاتف علیمردانی


روایتگر یک خانواده کلاسیک ایرانی
هاتف علیمردانی فیلمسازی را با سینمای کودک آغاز کرد و در چند سال اخیر به سمت سینمای اجتماعی گرایش پیدا نمود. اولین فیلم اجتماعی اش فیلم سینمایی به خاطر پونه درامی جذاب با روایتی غیر خطی بود که به مسئله اعتیاد و خانواده می پرداخت و در فیلم سینمایی مردن به وقت شهریور مسائل و مشکلات جوانان و عدم ارتباط صحیح میان والدین و نوجوانان را به تصویر کشید. فیلم سینمایی کوچه بی نام سومین اثر اجتماعی او قصه خانواده پنج نفره ای است که روایتگر تقابل سنت و مدرنیته بوده و یک خانواده کلاسیک ایرانی را به نمایش می گذارد. وی هم اکنون در حال آماده کردن جدیدترین اثر خود فیلم سینمایی هفت ماهگی است که موضوعی اجتماعی دارد و قرار است برای اکران در جشنواره فجر آماده شود. با او به گفت و گو می نشینیم تا از کوچه بی نام که ساختاری به مراتب قوی تر نسبت به آثار پیشین او دارد جویا شویم.
پس از ساخت فیلم های به خاطر پونه و مردن به وقت شهریور که هر دو با تم اجتماعی همراه بود، چطور به ساخت کوچه بی نام رسیدید؟ به نظر می رسد این فیلم نسبت به ساخته پیشین اثر کامل تری به نظر می رسد!؟
کوچه بی نام محصول تجربیاتم از فعالیت در این سال ها در سینما و آزمون و خطاهایی است که پشت سر گذاشتم که فکر می کنم در این فیلم به حرف محکم تری رسید. کوچه بی نام فارغ از نقاط قوت و ضعفی که دارد، فیلمی رئالیستی است که درباره بخشی از جامعه که در ایران بسیار گسترده است و عموم مردم را در بر می گیرد صحبت می کند. فارغ از بخش کوچک جامعه که به شکل دیگری فکر می کنند معمولا خانواده های سنتی بسیاری در ایران زندگی می کنند که چالش هایی با مدرنیته هم دارند، اما رسم و رسوم ایرانی بودن را در خودشان حفظ کردند. هر کدام از فیلم هایی که اشاره کردید به بخشی از جامعه می پرداخت در مردن به وقت شهریور به سراغ جوانان و مشکلات آنها رفتیم و در فیلم به خاطر پونه مسئله اعتیاد و خانواده را به تصویر کشیدیم که هر دو تم اجتماعی بودند. در کوچه بی نام نیز به خانواده پرجمعیت ایرانی و روابط آنها پرداختیم.

در آثار پیشین داستان حول کاراکترهای طبقه متوسط پیش می رفت ولی در کوچه بی نام به سراغ خانواده ای سنتی،کاملا مذهبی و شاید آسیب پذیر و پایین دست جامعه رفتید!
این خانواده به لحاظ مالی دستشان به دهنشان می رسد. شغل پدر میوه فروش است که این قشر درآمد خوبی هم دارند، هم چنین شکل ظاهری خانه که دارای حیاط است نیز نمی تواند نشان از فرودستی باشد. در واقع روابط خانواده سنتی چیده شده و یک خانواده کلاسیک ایرانی هستند. مذهب نیز در ایران نقش اساسی بازی می کند و بیشتر خانواده ها اعتقادات مذهبی خودشان را دارند و بر اصول مذهبی استوارند. با همه تهاجمات فرهنگی و مسائلی که جوانان را هدف قرار داده، نسل قبلی خانواده ها هنوز انسان های معتقدی هستند.
در فیلم بیشتر شاهد روابط خانواده حاج مهدی با بازی فرهاد اصلانی هستیم در حالی که اتفاق اصلی و شروع ماجرا ابتدا در خانواده ای که در همسایگی آنهاست رخ می دهد؟! به نظر شما آن رابطه و تعاملی که میان افراد خانواده مورد نظرتان بود در فیلم به وجود آمده است؟ این که خانواده به هنگام مشکلات بتوانند با تعامل آن را برطرف کنند؟
در واقع همه یک خانواده هستند، انسان هایی که تنگاتنگ هم زندگی می کنند و بعد متوجه می شویم آن خانم در گذشته به نوعی زمانی همسر حاج مهدی بوده است. در فیلم مشکلات یک خانواده را بررسی می کنیم و پرانتز از جایی آغاز می شود که اتفاقی برای پسر خانواده رخ می دهد، به اضافه این که چاهی اول قصه وجود دارد که هیچ کس درش را نمی پوشاند و آن را درست نمی کند که این بار معنایی و مفهومی دارد. این چاه نماد روابط خانواده و شخصیت های قصه هستند که تا ته پر نمی شود و آن خلاء و عدم ارتباط درست آدم ها باعث می شود که از هم دور بمانند. لحظاتی در فیلم وجود دارد مثل زمانی که پدر و محدثه در پشت بام با هم حرف می زنند و یا مادر و محدثه در مسجد هم کلام می شوند که به نظرم اتفاق شیرینی است. باور من این است که یکی از مشکلات ما عدم ارتباط درست والدین با فرزندان است که در مردن به وقت شهریور به طور گسترده به آن پرداختم. در آن فیلم نیز پدر خانواده (فرخ نژاد) نمی توانست با فرزندانش ارتباط برقرار کند و نتایج سوءش را در دخترش دیدیم.
در فیلم هر یک از دختران و زنان نماینده قشری از طبقه و جامعه خود هستند. آیا قبول دارید فیلم زنانه است؟
بله درست است. سعی کردم به زنان و زندگی آنان نزدیک شوم. می توان گفت فیلمی است که بیشتر به زندگی زنان و طرز تفکر آنها می پردازد.

o یکی از مباحثی که مطرح می شود علاقه مندی ها و ارتباطات اشتباهی است که رخ می دهد. در فیلم ارتباط محدثه با مردی که همسر دارد!!
تغییر محدثه تغییر فیلم است. چلنج و عشقی که به دوست پسرش دارد و بعد متوجه اشتباهش می شود که پی رنگ اصلی فیلم است و داستانک های کوچک که به این اتفاق فیلم حجم می دهند.
پس می توان گفت محدثه در طول فیلم سیر تحول شخصیت را دارد؟ کمی دراین باره بگویید!
چیزی که همیشه مخالف آن بودم و بار اکسپرسونیستی هم دارد تحول یک آدم است که در تغییر پلان ها آن را نشان می دهند که به نظرم کمی مصنوعی به نظر می رسد. گویی فیلمساز می خواهد وارد درونیات یک آدم شود، مخصوصا در جنس ناتورالیستی که ساخته می شود که به نظرم باید در ژانر و فضاهای دیگر این گونه باشد. گاهی حجم اتفاقات جمع می شود و در یک لحظه شخصیت تصمیمی می گیرد که نمی توان آن را پلان بندی کرد. در فیلم این اتفاق را در مسجد رقم زدم و محدثه بیرون تصمیم اش را گرفت. ما از بیرون می توانیم یک آدم و نتیجه تصمیمش را ببینیم، اما نمی توانیم درونیات تغییر یک آدم را به تصویر بکشیم. در فیلم تعمدا به این سمت رفتم که تغییر و تحول محدثه را در سیر اتفاقات داستان بگنجانم و بیننده با همذات پنداری این حق را به محدثه دهد که این اتفاق برایش می افتد، چون اگر می خواستیم به این تغییر در چند پلان بپردازیم کمی از جنس رئالیستی کار خارج می شدیم.
آیا شخصیت ها برایتان ما به ازای بیرونی دارد؟
تمام شخصیت های قصه کوچه بی نام ما به ازای بیرونی دارد و همه آدم ها را براساس شخصیت های واقعی تصویر کردیم. ساعت ها وقت گذاشته شد تا بازیگران اصلی قصه با شخصیت ها حرف بزنند، از آنها گرته برداری کنند و به توازن از خود و شخصیت رسیدند و توانستند بازی روان تری انجام دهند. یکی از ویژگی های فیلم بازی های فیلم است. معمولا در سینمای ایران کارگردانی، فیلمبرداری، خارج از فیلم یا تضعیف می شود و یا دیده و جایزه می گیرد. معتقد به یک هارمونی و اتحاد گسست ناپذیر از فیلم هستم که هیچ کدام نتواند از هم جدا شوند. فیلمبرداری، طراحی صحنه، گریم و کارگردانی باید به نفع فیلم گم شوند. در کوچه بی نام هم همه اجزای فیلم به نفع بازی ها گم شدند.
فیلم پر از تنش و اتفاق است و پس از هر صحنه اتفاق دیگری رخ می دهد. آیا تمهیدی برای آن است که مخاطب را نگه دارد؟ کمی درباره ریتم و ضرباهنگ فیلم بگویید!؟
من در این سال ها ریتم را از سینما یاد گرفتم. اگر فیلمساز فیلم بد بسازد ولی ریتم داشته باشد ، می تواند بیننده را تا انتها نگه دارد ولی اما اگر فیلم خوب هم بسازد ولی ریتم ریتم نداشته باشد بیننده وسط داستان خسته می شود. برای نگه داشتن بیننده احتیاج به این است که بیشتر از آن چیزی که خودش در زندگی برایش اتفاق می افتد به او بدهیم، چون بیننده به سینما می آید تا از روزمرگی و از لحظه هایی که در زندگی دارد بیرون بیاید. فیلم های آوانگارد خوب است که فضای آن در ایران بیشتر شبیه ویدئو آرت است تا فیلم سینمایی، که در گروه هنر و تجربه جای خودش و مخاطبان خود را دارد. اما وقتی راجع به فیلم های پاپیولارpopulaire (عامه پسند) صحبت می کنیم با دو معضل روبه رو ایم. یکی افتادن در لودگی و هجو که این فیلم ها بسیار فروش خوبی دارند ولی چیزی نصیب بیننده نمی شود و تنها نتیجه آن لبخند است. این فیلم ها کار خودشان را می کنند و نیاز جامعه در همه دنیا است. گاهی جو هایی صورت می گیرد که گفته می شود کمدی چرا هست؟ به نظرم باید فیلم کمدی هم باشد و بودن چنین فیلم هایی اشکال ندارد. اما ما که قرار است فیلمی بسازیم که حرفی بزنیم و مخاطب را نگه داریم کارمان سخت است. معمولا ۷۰ درصد از ما فیلمسازان در بخشی که که جایزه بگیر و منتقد پسند باشد و یا مردم پسند می افتیم. وقتی هر دو را از دست بدهیم دیگر چرا باید فیلم را بسازیم. ایران تنها کشور در دنیاست که می توان از تجربه کردن پول درآورد به این شکل که فیلمساز هر سال فیلم بسازد ولی نفروشد و جایزه نگیرد و دوباره سال دیگر فیلم بسازد. در هیچ جای دنیا این طور نیست. اگر فیلم ساز فیلم بد بسازد ۱۰ سال طول می کشد تا فیلم بعدی را بسازد.
در نگارش فیلمنامه اول خط اصلی قصه به ذهنتان می رسد و بعد جزییات یا شخصیت و بعد قصه!! اصول کارتان چگونه است؟
حرفی که می خواهم بگویم به ذهنم می آید. این که درباره چه مسئله ای می خواهم صحبت کنم. در کوچه بی نام روابط خانواده و تقابلاتی که میان فرهنگ ها وجود داشته و مسائل و چلنج های بین مذهب سنت و مدرنیته حرف اصلی من بوده است.
تاریخ گفتگو: اسفند ۹۴

لینک کوتاه: https://mona-karimi.ir/IvIjI

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.