ماهنامه فرهنگ و سینما

گفتگو با بهروز افخمی

پیدا کردن قصه خوب بسیار سخت است
بهروز افخمی دانش آموخته تدوین از مدرسه عالی تلویزیون و سینما است. وی فعالیت هنری خود را با ساخت فیلم کوتاه آغاز کرد و سینمای حرفه ای را برای نخستین بار با فیلم سینمایی”زیر باران” به کارگردانی سیف الله داد به عنوان مدیر فیلمبرداری تجربه کرد. او تجربه ساخت فیلم سینمایی شوکران،جهان پهلوان تختی ، گاو خونی، فرزند صبح ،سن پترزبورگ و…..سریال های کوچک جنگلی، عملیات ۱۲۵و….را دارد. اکران فیلم سینمایی “آذر،شهدخت،پرویز و دیگران” با اقتباسی از رمان همسرش مرجان شیر محمدی بهانه خوبی شد تا از وی دعوت نماییم تا درباره جدیدترین ساخته اش و سینمای ایران با هم گپ بزنیم.
شما دانش آموخته رشته تدوین بودید، ولی با این وجود بیشتر در حوزه نویسندگی و کارگردانی فعالیت داشتید تا تدوین.چرا؟
سال ها کار تدوین را انجام دادم، اوایل جنگ در آبادان به عنوان فیلمبردار بودم، و پس از آن فیلم اول سیف ا…داد به نام “زیر باران ” و فیلم های مستند، گزارشی،خبر بسیاری را فیلمبرداری کردم. همه کارهایی که برای عرصه فیلمسازی لازم بود یاد گرفتم و همه مقدمه ای بود برای کارگردانی. در عین حال کارگردانی را چیزی جز قصه گویی نمی دانم. چون از کودکی بسیار داستان می خواندم و علاقه به داستان گویی داشتم که البته هنوز جرات نگارش رمان را پیدا نکردم.
نمایندگی شما در مجلس هم زمان با ساخت شوکران بود و در فیلم از خط قرمزهایی عبور کرده بودید. اعتراضات پیرامون این فیلم در نمایندگی شما در مجلس نقش داشت؟!
شاید. تا حدودی جوسازی که صورت گرفت به دلیل جریانات سیاسی بود. اما بخشی از آن به این دلیل بود که “شوکران” با خود مردم برخورد می کند و رفتارهای مردم را زیر سوال می برد. معمولا تصور این است که وقتی فیلمساز با دولت و حکومت برخورد کند و دولت از فیلم خوشش نیاید، فیلمساز خوبی است. اما به نظرم زمانی فیلمسازی خوب است که گروه های بزرگی از مردم از دست فیلمساز عصبانی شده باشند. وقتی فیلمساز با مردم تصادف کند، به معنی آن است که واقعا فیلم خوبی ساخته است.
فیلم سینمایی “جهان پهلوان تختی” (علی حاتمی) پس از سریال “کوچک جنگلی”(ناصر تقوایی) دومین پروژه نیمه تمام بود که به دست گرفتید.چطور قرار شد شما ادامه آن را بسازید؟
همسرم آن زمان منشی صحنه علی حاتمی بود و حاتمی به او علاقه مند شده بود. پس از فوت ایشان، همسرم اصرار کرد فیلم را ادامه بدهم و بسازم تا یادگاری از او باقی بماند. پس از کمی تامل و با پیشنهاد دوباره ساخت آن را قبول کردم.
پس از تجربه سینمای داستان گو که به آن علاقه مندید به سراغ ساخت فیلم سینمایی “گاوخونی” با فضای متفاوت و شاعرانه رفتید!
به نظرم فیلم گاو خونی یک داستان پلیسی است که بخشی از آن در خواب اتفاق می افتد. پسری می خواهد بداند پدرش با زاینده رود چه ارتباطی داشته و با وجود این که پدرش در زاینده رود فوت کرده، ولی به نظر می رسد او را به زاینده رود دعوت می کند.
تصمیم به ساخت پروژه متفاوت فیلم سینمایی “فرزند صبح “درباره زندگی امام خمینی چگونه به وجود آمد و در حال حاضر وضعیت فیلم چگونه است؟
از این که چنین پیشنهادی به من شد بسیار افتخار کردم و تمام تلاشم را نمودم تا راجع به بخشی از زندگی ایشان فیلم بسازم. در حال حاضر بر سر مالکیت فیلم بین موسسه روایت فتح و موسسه حفظ آثار امام خمینی اختلاف وجود دارد. موسسه حفظ آثار امام پیشنهاد کرده که با استفاده از تدوین سیف ا…داد کارهای باقی مانده را انجام دهم و فیلم را تمام کنم، اما به نظر می رسد موسسه روایت فتح موافق نیست.
شما تجربه فعالیت در گونه های اجتماعی را داشتید و مدتی بعد به ساخت “سن پترزبورگ” فیلمی کمدی پرداختید و اکنون فیلم سینمایی آذر،شهدخت،…….که باز مایه های کمدی را دارد. آیا ذائقه شما در این چند سال تغییر کرده و به طور کلی دغدغه شما در ساخت چه فیلم هایی است؟
• پس از فیلم سینمایی سن پترزبورگ و قبل از فیلم آذر،شهدخت،…..فیلمی ترسناک ساختم که به نظرم یکی از ترسناک ترین فیلم های تاریخ سینماست.تهیه کننده کانادایی فیلم اجازه دوبله و پخش در ایران را نمی دهد، چون در اینجا کپی رایت رعایت نمی شود و نگران کپی شدن و تکثیر فیلم است. فیلم درباره آلزایمر است ولی فیلم ترسناکی شده است. زمانی که داستان را خواندم، فکر نمی کردم تا این اندازه ترسناک باشد ولی وقتی فیلم و تاثیرش را روی دیگران دیدم متوجه شدم خیلی مخاطب را می ترساند. تغییر ذائقه نداده ام، زمانی که فیلمی را می سازم از آن نوع فیلم خسته می شوم و می خواهم فیلم بعدی ام به شکل دیگری باشد. اقتباس از آثاری که قصه های خوب و با اهمیت دارند و مردم باید آن را بشناسند.
چه شد تصمیم گرفتید در جدیدترین ساخته خود به سراغ سوژه اقتباسی بروید.گویا قرار بود فیلم توسط همسرتان (مرجان شیر محمدی) کارگردانی شود. علتش چه بود و چرا شما کارگردانی را به عهده گرفتید؟
زمانی که فیلمنامه را می نوشتم قرار بود مرجان شیرمحمدی کارگردانی را به عهده گیرد. پس از نزدیک شدن به تهیه فیلم کتاب مجوز چاپ گرفت و منتشر شد. مرجان ترجیح داد با یک فیلم ساده تر و جمع و جورتر شروع کند و پیشنهاد ساخت فیلم را به من داد و قبول کردم.
پس زمان خواندن رمان آذر،شهدخت،….معتقد بودید فیلم قابلیت سینمایی شدن دارد؟ قصه رمان دقیقا مطابق با فیلمی است که اکنون روی پرده می بینیم؟
بله، قطعا. همه داستان مرجان شیر محمدی قابلیت فیلم شدن به شکل فیلم کوتاه یا بلند را دارد. از هر دو رمان او می توان فیلم بلند خوب ساخت. نام رمان اول او “این یک فصل دیگر است” بود که بیشتر دوست داشتم بسازم اما پر خرج است.
روایت قسمت های مهم فیلم به عهده نریشن بود. لزوم به کارگیری نریشن(دانای کل) چه بود! چرا از زبان شخصیت اول مرد(پرویز)نبود؟
نریشن داستان را تعریف می کند. این لحن بی طرف است و بعضی وقتها آدم های داستان مثل پرویز را دست می اندازد، پس قطعا پرویز نمی توانست نریشن را بگوید.
خودتان عقیده دارید با وجود مطرح کردن موضوعی اجتماعی فیلم آذر،شهدخت،……کمدی است؟
بله فکر می کردم کمدی موقعیت است. جاهایی بدون این که آدم های داستان بخواهند، خنده دار می شود و مخاطب را می خنداند، در حالی که اگر خود مخاطب جای آدم های داستان باشد ممکن است خیلی هم ناراحت شود.
به نظر می رسدخواستگاری پرویز از بهرام(رامبد جوان)برای دخترش آذرکمی با فرهنگ ایرانی مغایرت دارد.نظرتان چیست؟
این ویژگی کاراکتر (شخصیت) پرویز است که با دیگران فرق دارد. دلیلی داشته که او آدم مشهوری شده و احتمالا غیر منتظره بوده است.
نویسنده تا چه اندازه می تواند با رعایت چهارچوب ها به منطقی شدن قصه و رفتار شخصیت های داستان بپردازد؟برای مثال پاسخ به سوال مخاطبان درباره مطرح شدن مسائلی در فیلم مثل توضیح علت ازدواج آذر با مردی اروپایی و حکم شرعی برای آن که حالا منجر به اختلاف آن ها شده در فیلم امری لازم است؟!
ما فقط قصه تعریف می کنیم و در قصه گفتن چیزی نمی خواهم بگویم. چهارچوب ها در کتاب ها نوشته شده است. من نظریه های داستان پردازی یا نظریه های ادبی را رعایت نمی کنم، چهارچوب ها از ما پیروی می کنند، یعنی داستان گوها قصه را می نویسند و اگر قصه موفق باشد نظریه پردازان پیشنهادهایی کرده و شگردهایی را در می آورند. قطعا نویسنده خوب کمترین اعتنایی به چهارچوب ها ادعا ها و نظریه پردازی ها ندارد و قصه بعدی را می نویسد. اکنون برعکس شده و خیلی از نویسندگان جوان چهارچوب ها را می خوانند و فکر می کنند باید قصه ای بنویسند که در چهارچوب ها جای گیرد و یا چهار چوب ها را حمل کند. این اشتباه بوده و متاسفانه میان اهل داستان نویسی شایع است. قصه برای رساندن پیام نیست و نویسنده موظف نیست هیچ چهارچوب نظری را رعایت کند. آدم های مختلف در داستان رفتارهای متفاوت دارند و بسته به تناسب شخصیت خود گاهی نویسنده و فیلمساز را حیرت زده می کنند و کارهایی انجام می دهند که نویسنده انتظار آن را نداشته است.
o یعنی به عنوان تماشاگر منتقد نمی توان از بعضی قسمت های قصه ایراد گرفت و رویکرد نویسنده را از قرار دادن بعضی قسمت ها جویا شد!!
البته می توان با رعایت منطق ایراد گرفت ولی ما به این که بگویید منظور نویسنده چه بوده اهمیتی قائل نیستیم. ایراد منطقی به داستان در مقدمات و با رعایت مفروضات داستان دارد اشکال ندارد. نویسنده ممکن است اشتباهاتی کرده باشد، چیزهایی گذاشته و رعایت نکرده باشد که می توان به داستان در آن جا اشکال گرفت.
ویژگی یک رمان چه باید باشد تا فیلم ساز بتواند آن را به فیلم تبدیل کند؟گاهی فیلمساز نتوانسته نیازها را از بهترین داستان ها که خواندیم برآورده کند؟
یک ویژگی این که خواننده تا آخر رمان را بخواند و حوصله اش سر نرود که امروز پیدا کردن چنین رمانی سخت است. من خواننده حرفه ای قصه هستم. در کتابفروشی ها از ۱۰۰ داستان که ورق می زنم بیش از ۵۰ تا را در یکی دو صفحه اول می بندم و فکر می کنم به کار من نمی آید. ۵۰ تای بعدی را شاید تا ۴۰ صفحه بخوانم و دیگر ادامه ندهم. کمتر از ۱۰ داستان شاید وجود داشته باشد گه تا انتها می خوانم و حتی بعضی از آن ها را نیز از روی ناچاری که وقتی برای مطالعه گذاشته بودم تا پایان ادامه می دهم. اگر داستان روان خوبی پیدا شود که پس از اتمام به یاد بماند و ساخت پرخرجی نداشته باشد، بلافاصله می توان به ساختن فیلم فکر کرد. قاعدتا این طور است که فیلم بهتر از رمان نمی شود ولی درمورد فیلم آذر،شهدخت،….به نظرم فیلم خوب شده است.
با چه انگیزه ای به چنین نام متفاوتی که اسامی شخصیت هاست برای فیلم رسیدید؟
نام فیلم اشاره به فیلم قدیمی فرانسوی “ونسان،فرانسوا،پل و دیگران” دارد. در آن فیلم هم سه شخصیت اصلی و دیگران دارد. فیلم شباهتی دور به آن فیلم هم دارد.
از ابتدا ترکیب بازیگران را این گونه انتخاب کرده بودید؟
مهدی فخیم زاده از ابتدا انتخاب اول من بود ولی چون او می خواست سریالی را شروع کند، با بازیگران دیگر مثل علیرضا خمسه و حتی محسن طنابنده شروع به تمرین کردیم. پس از آن چون چهار ماه گذشته و کار عقب افتاده بود، دوباره با فخیم زاده تماس گرفتم که او گفت کاری ندارد و حضور فخیم زاده قطعی شد. گوهر خیر اندیش را از ابتدا انتخاب کرده بودم . در مورد انتخاب دیگر بازیگران، همسرم چون در کار تئاتر با یک گروهی نمایشی در سال گذشته بازی کرده بود به همراه ساداتیان کمک کردند شخصیت های دیگر را انتخاب کنم. از ابتدا که قرار بود مرجان شیرمحمدی کارگردانی کند به او پیشنهاد بازی در نقش آذر را دادم که با او تناسب داشت او گفت در صورت کارگردانی کار نمی توانم بازیگری آن را به عهده بگیرم،بنابراین با بازیگر مشهوری صحبت کرد و او نقش را پسندید. اما وقتی قرار بر کارگردانی من شد، به او پیشنهاد نقش آذر را دادم که به نظرم بهترین انتخاب بود.
قرار بود گوهر خیر اندیش در دو نقش (خواهر دوقلو) بازی کند!
خیر اندیش قرار بود نقش دو خواهر که دو رفتار کاملا متفاوت دارند ایفا کند که ما امکانات کامپیوتری برای انجام این کار داشتیم، ولی تصادف او باعث شد از این تصمیم بگذریم چون احتیاج به فعالیت بدنی او داشت و ساعت کار زیادی می طلبید. شهین تسلیمی را در نقش خواهر او پیدا کردیم که فکر می کنم کارش را خیلی خوب انجام داد و به نظرم شانس آوردیم.
پس از اتفاق تلخی که برای گوهر خیر اندیش افتاد خیلی سریع به کار برگشتید؟ در صحنه تصادف اوضاع را چگونه کنترل کردید!
پس از تصادف حدود ۱۰ روز کار تعطیل شد و قرار بود گوهر خیر اندیش دو هفته استراحت کند ولی خودش زود به کار برگشت. در حین تصادف سرعت ما زیر ۴۰ کیلومتر بود و کمربند داشتم، اما گوهر که صندلی عقب و نزدیک ستون کج نشسته بود کمربند نداشت و به ستون خورد. جوانی از سر پیچ با سرعت ۱۰۰ کیلومتر ظاهر شد و به گل گیر سمت من اصابت کرد و ماشینش مانند توپ پرت شد.خودم احساس ضربه نمی کردم و حواسم فقط به جوان بود که زنده باشد. خوش بختانه زنده بود و موبایلش را بیرون آورد برای شکایت که متوجه شد ماشین نمره ندارد و دوربین بر روی ماشین وصل است و وقتی خیر اندیش را زخمی دید و من و فخیم زاده از ماشین خارج شدیم درد خود را فراموش کرد، البته ما اشتباه کردیم و جاده را نبسته بودیم و فکر کردیم با سرعت ۴۰ اتفاقی نمی افتد، چون جاده خلوتی بود.
به نظر می رسد کشاندن تماشاگر عام به سینما یکی از هدف های شما در این فیلم بوده است!
بیشتر از آن چه فکر می کردم فیلم پرفروش شده است. اما مخاطبان عام دسته بندی خود را دارد. در سینمای آمریکا در وارسی فیلم های پر فروش معمولا سه تا فیلم انیمیشن ۳d است که برای کودک حدود ۴ ساله به بالاست. ۳ فیلم کامیک بوکیه یعنی از روی داستان های کامیک بوکا ساخته شده معمولا پسر های ۶ ساله تا ۳۰ ساله ها را جذب می کند و حدود ۴ فیلم دیگر فیلم هایی است که خانم های خانه دار را هدف قرار می دهد. در تجارت سینمای آمریکا یا فرزند و یا زن باید مرد خانواده را راضی به سینما رفتن کند. مردان بالاتر از ۳۵ سال و زنان بالای ۵۰ سال به اختیار خود به سینما نمی روند. تماشاگران خاص کمتر از ۱۰ درصد از تماشاگران دنیا هستند شامل روشنفکران سالخورده ،کارشناسان و افرادی که در جشنواره ها و هیئت های داوری بودند و نظریه پردازان سینما . به طور کلی کودکان ، نوجوانان، خانم های خانه دار در سینما دور انداخته می شوند و به طور کلی تماشاگران واقعی در سینمای ایران از سالن اخراج شدند.
با این وجود وضعیت سینمای ایران به علت نبود تماشاگران واقعی چه می شود؟
سینمای ایران برای این که در جشنواره های خارجی عرضه شود آرایش شده است . فیلمسازان ما تحت حمایت جشنواره های خارجی قرار گرفتند و به تدریج عملا کار درست کردن ویترین برای وزارت امور خارجه منجر به رعایت دقیق پروتکل های خارجی شد. یعنی به عبارتی جشنواره های اروپایی و به تازگی اسکار،سینمای ایران را مصادره کردند. بیشتر فیلمسازان جوان تصورشان از نهایت موفقیت در فیلمسازی راه رفتن بر روی فرش قرمز است در حالی که چارلی چاپلین برای کارگران بیکار شده ولگرد خیابان فیلم می ساخت که ۵ سنت آخرشان را برای دیدن فیلمی می گذاشتندکه روی یک صندلی چوبی زیر چادر برزنتی باید می دیدند.آن سینمای واقعی بود و در بسیاری کشورهای دنیا ادامه پیدا کرد. اما در ایران ما بعد از انقلاب سینمای واقعی را تحقیر، محدود و کم کم تعطیل کردیم.
کمی درباره نظریه سینماگرمولف توضیح دهید؟ آیا فقط فیلمنامه نویسی که فیلمی را کارگردانی می کند مولف و صاحب اثر است؟
لفظ مولف در سینما محل دعواست. یک تئوری نظریه مولف است که می گوید صرف نظر از این که چه کسی فیلمنامه را نوشته و داستان برای چه کسی است، فیلم متعلق به کارگردان و مولف اوست، چون او می تواند حالت ،مود، فضا و اتمسفر شخصی را در فیلم به وجود آورد. این حرف مهمل است، چون فقط بعضی کارگردانان توانستند صرف نظر از این که چه فیلمنامه ای را می سازند، فضایی شخصی در فیلم ها ایجاد کنند و مهم ترین کارگردانان که توانسته اند این کار را انجام دهند هیچکاک،فورد، هاکس هستند. آن ها فیلمنامه نمی نوشتند ولی فضایی شخصی را کارگردانان به وجود می آورند. نظریه مولف عبارت است از تصمیم غیر منطقی همین کارکرد این سه کارگردان به همه افرادی که نام کارگردان را دارند. از ابتدا نظریه جنجالی بی پایه بوده و با گذشت زمان بیشتر معلوم شده که کمکی به فردی نمی کند، فقط پوشش تبلیغاتی از طرف فیلمسازان موج نو فرانسه بوده که بعدها فیلمساز شدند و حرف های خود را فراموش کردند. ما اکنون با یک فضای خرافاتی که کارگردانان بسیار مهم هستند و هر کسی فیلمی را کارگردانی کند صاحب فیلم به حساب می آید مواجهیم که باید این فضا را عوض کرد. اگر حوصله داشته باشم سعی می کنم دعوایی در سینمای ایران راه بیندازم که افرادی که خود فیلمنامه را نمی نویسند حق ندارند نامشان را بالای عنوان بیاورند که یعنی از بقیه مهم تر هستند و بگویند فیلمی از فلانی. فیلمسازی می تواند ادعا کند که فیلم برای اوست که حداقل فیلمنامه را نوشته باشد. حتی وقتی فیلمساز فیلمنامه را نوشته، اما منبع اقتباسی داشته باشد باز این ادعا زیر سوال می رود، یعنی نویسنده نقش بزرگی داشته است. فکر می کنم مایو پوزو نقش مهم تری از فرانسیس کاپولا در به وجود آمدن فیلم سینمایی “پدر خوانده” دارد. هرکسی رمان “پدرخوانده” را خوانده باشد، برایش واضح و غیر قابل انکار است که فرانسیس کاپولا روی دوش مایو پوزو ایستاده است و پدر خوانده مال پوزو است. اما اگر کسی بگوید به همان اندازه فیلم برای کاپولاست که برای فیلمبردارش حرف غلطی نزده است.افرادی که از نقش تصویر، نور، سایه روشن و رنگ عمومی در “پدر خوانده” آگاهند به خوبی درک می کنند تا چه اندازه در به وجود آمدن حال و هوای فیلم نقش داشته است و یا شاید نقش سازنده موسیقی فیلم نینو روتا بیشتر از سهم کاپولا باشد که رنگ خودش را به فیلم زده است.
پس شما اعتقاد دارید فیلمنامه نویس و قصه نقش مهم تری در ساخت یک اثر دارد؟
قصه بیشترین سهم را دارد. گاهی فیلمنامه نویس اقتباس می کند و آن زمان نقش به نویسنده منتقل می شود. به نظرم معمولا نویسنده فیلمنامه، قصه و داستان اصلی در معرض این است که صاحب فیلم باشد. از نظر مالی نیز تهیه کننده صاحب فیلم تلقی می شود.
با وجود علاقه شما به قصه گویی و ادبیات رابطه ادبیات و سینما را چگونه می بینید؟
سینما چیزی به جز قصه گویی نیست و همه شگردهای با ارزش و ماندگار در سینما و فیلمسازی از ادبیات اخذ شده است.
با توجه به این که در زمینه بازیگری تجربه داشتید. آیا به بازی کردن فکر می کنید؟
آن زمان به علت آن که نقش سخت بود و فکر می کردم نابازیگر(سیاه لشگر) فیلم را خوب در نمی آورد، بازی می کردم. اما تصمیم گرفتم دیگر این کار را نکنم چون آدم خرافاتی هستم و در فیلم های خود که یک نما را بازی کردم فیلم ها پرفروش نشده است.
جایگاه فیلم سینمایی آذر ، شهدخت، …… را در کارنامه خود چگونه تجربه ای می بینید؟
فیلم بسیار مورد استقبال قرار گرفته و تعداد تماشاگران بیشتر می شود. فیلمسازان حرفه ای و افرادی که قصد تعریف کردن قصه را دارند و قصه گویی را فن شریفی می دانند که زندگی را با آن بگذرانند و پشیمان نباشند، به این فکر نمی کنند که آثارشان در کارنامه چگونه است!!! بلکه به این فکر می کنند که آیا قصه خوب تعریف کردند یا نه؟ من قصه ای را پیدا می کنم که ارزش تعریف کردن داشته باشد و خجالت زده مردمی که از سینما بیرون می آیند نشوم. بنابراین دلیل این که فیلم هایم با هم فرق دارد، این است که پس از ساختن فیلمم، برای پیدا کردن قصه بعدی به این فکر نمی کنم به قصه قبلی ارتباط دارد یا نه! بلکه فکر می کنم قصه خوبی است یا نه؟ پیدا کردن قصه خوب بسیار سخت است.
پس از فیلم آذر،شهدخت ……. چه قصه ای را می سازید؟
قصه فیلم سینمایی” تله” که در باره ترور دانشمندان هسته ای و یک اکشن خیابانی است به تهیه کنندگی محمد پیرهادی.

تاریخ گفتگو: شهریور ۹۳

لینک کوتاه: https://mona-karimi.ir/lgOi0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.