چهار الف و یک مد سرکش
ابراهیم ابراهیمیان فیلمساز جوان و خوش ذوقی که به همراه سارا سلطانی فیلمنامه دو اثر سینمایی آگهی تسلیت برای یک روزنامه و عادت نمی کنیم را به نگارش درآوردند. ابراهیمیان در عادت نمی کنیم به سراغ درامی اجتماعی رفته و به ارتباط انسان ها در شرایط بحرانی به شکل فردی و جمعی می پردازد. مسایل و اتفاقات که هر روز آن را در اطراف خود می بینیم و یا می شنویم که به آن عادت کرده ایم و یا حتی گاهی به موضوعاتی هم نمی خواهیم عادت نمی کنیم!!. قرار است در آثار بعدی ابراهیمیان شاهد فضای متفاوت تری باشیم که دغدغه و سوالات فلسفی امروز او را شکل داده است
شما تجربه همکاری مشترک با سارا سلطانی در فیلم آگهی تسلیت برای روزنامه را داشتید. چطور به همکاری دوباره با ایشان در نگارش فیلمنامه عادت نمی کنیم فکر کردید و ایده فیلمنامه از طرف چه کسی مطرح شد؟
من و سارا سلطانی در حال کار کردن بر فیلمنامه دیگری با نام چای تلخ بودیم که تصور کردم ممکن است توسط شورای نظارت و ارزشیابی با مشکلاتی مواجه شود و فضا برای انجام آن پروژه را مناسب ندیدیم. هرچند فضای فیلمسازی روز به روز پیچیده تر و بدتر می شود. محافظه کاری من باعث شد سراغ ایده فیلم عادت نمی کنیم بیاییم. در واقع ایده به ذهن من رسید ولی شکل و شمایل آن این گونه نبود. سارا سلطانی پیشنهادهای بسیار خوبی درباره ایده داد و همکاری مان را دوباره شروع کردیم
پس گروهی دو نفره تشکیل دادید و احساس کردید به لحاظ فکری تقریبا هم سو با یکدیگر هستید؟اگر فیلمنامه ای از سوی تهیه کننده ای پیشنهاد شود آن را می سازید؟
من به مشارکت در فیلم نامه نویسی خیلی عقیده دارم. به نظرم فیلمنامه نویسی کار تک نفره نیست و عموما فیلم ها و سریال های برجسته دنیا محصول کار تیمی است. البته شاید زمانی خودم به تنهایی فیلمنامه بنویسم. این فیلم چهارمین تجربه من و سارا سلطانی بود. چون ما در ابتدا فیلمنامه ای داشتیم که هیچ وقت آن را نساختیم ،هم چنین فیلمنامه ای دیگر به نام آبی غلیظ را به نگارش درآوردیم که آماده است اما فرصت ساخت آن فراهم نشده است. در این مدت پیشنهاد های مختلف از سوی تهیه کنندگان برای فیلم سازی داشتم، اما از جایی به تهیه کنندگان گفتم که من فقط ایده و فیلمنامه خودم را کار می کنم. با این حال طبیعی است که وقتی برای فیلمنامه خود به دنبال تهیه کننده هستید شرایط سخت و محدود تر می شود اما به کاری که انجام می دهم عقیده دارم.
روابط بین آدم ها و اتفاقاتی که پیرامون زندگی مشترک این چهار زوج می افتد یکی از ویژگی های فیلم عادت نمی کنیم است. در دومین تجربه سینمایی به دنبال بیان چه چیزی بودید و از نگاه فیلمساز ما به چه چیزهایی عادت نمی کنیم؟
به همه آن چه باعث فروپاشی زندگی مشترک، روابط انسان ها و یا حتی فروپاشی جامعه می شود نباید عادت کنیم. در فیلم با دو خانواده که یکی کاملا فیزیکال و بیرونی و دیگری کاملا درونی است روبرو هستیم. زندگی منصور و سیما در حال فروپاشی است، شاید طلاقی صورت نگیرد اما طلاق عاطفی اتفاق می افتد. من امیدوارم به این وضعیت عادت نکنیم. امیدوارم به ازدواج سفید و آمار وحشتناک طلاق که در حال افزایش است عادت نکنیم. اخلاق گرایی نسبی در فیلم جزِئ اعتقادات شخصی ام است و می خواهم با این تریبون مانیفیست ذهنی ام را گسترش دهم. مسئله دیگر این است که وقتی پنهان کاری اتفاق می افتد یک جهان نامتعادل در رابطه های جمعی اتفاق می افتد. همه می دانیم که به یکدیگر دروغ می گوییم، اما این عادت شده که نباید عادت کرد. اکنون زندگی های امروزی جامعه ایرانی از هم می پاشد و ما از گفتنش ابا داریم، بنابراین آمار درست تجاوز، ایدز، طلاق نداریم چون بر روی انبوهی دروغ سوار شدیم. جامعه ، دولت و همه انسان ها با رودربایستی نسبی زندگی می کنند، از هم حقایق را پنهان می کنند و ترجیح می دهند که درباره اش حرف نزنند که این عادت خطرناک است و باعث فروپاشی است.به نظرم تا ۳۰ سال آینده در ایران ازدواجی صورت نمی گیرد که طلاق وجود داشته باشد. ما همیشه جامعه اروپاییان را نقد می کنیم، در حالی که روابط اخلاقی و انسانی جامعه اروپایی محکم تر از جامعه ما است و با این که ما در جامعه اسلامی زندگی می کنیم و باید همه زیر متن آن را رعایت کنند، اما متاسفانه در جامعه ما وجوه اسلامی اخلاقی را کسی رعایت نمی کند و تقریبا به زیر صفر می رسد. ما عادت نمی کنیم، آدم ها عادت نمی کنند و خودشان را به راه دیگری می زنند.
دغدغه بیان چه موضوعاتی شمارا ملزم به ساخت فیلم می کند؟
جهان برای من پر از علامت سوال است. دوست دارم آدم ها را در شرایط ویژه بررسی کنم، ابتدا به صورت فردی و بعد روابط آدم ها در شرایط ویژه بپردازم. بحران همیشه برایم جذاب بوده و این که آدم ها در بحران چه واکنشی نشان می دهند و این واکنش ها چه تاثیری بر روابط آدم ها دارد. این روزها دغدغه ویژه تری دارم و سوال های نسبی و مطلقی که دنیا پیش روی آدم ها می گذارد و بی جواب هستند به سراغم می آید مثال کودکی که در شرایط ویژه قرار دارد و بیماری او باعث می شود که جمع و اطرافیان او فوت کنند. حال نه می توان او را قرنطینه کرد و نه جایی فرستاد که دیگران هم بالطبع دچار مرگ خواهند شد. از نگاه کودک دنیا چگونه تعریف می شود؟؟ عدالت درباره این بچه کجاست؟ کاراکتر هایی که کاملا رودرروی عدالت جمعی قرار می گیرند. تا انسان در لحظه قرار نگیرد نمی تواند جواب دهد، اما اگر در لحظه اتفاق بیفتد بالاخره به جایی ختم می شود. اما آن ختم کجاست؟ به نظرم فضای فیلم هایم کم کم دچار فلسفه تراژیک شود.
به هر حال موضوعی که مطرح کردید درباره کودک بی پناهی است که می تواند بسیار قابل تامل و تراژیک باشد و به نظرم به نوعی دست گذاشتن روی نقطه ضعف انسان ها هم می تواند باشد!!
دقیقا. ذهنیاتم به این سمت و سو در حال حرکت است که بسیار تراژیک است و اجبار عجیبی دارد که فرد در موقعیت نامتعادل قرار می گیرد و راهی وجود ندارد. وقتی فردی به همسرش خیانت کند دوراه حل برای زن وجود دارد یا ترکش کند و یا زندگی را ادامه دهد، اما اتفاقاتی که در ذهنم روی می دهد راهی برایش وجود ندارد و بسیار بغرنج است
به نظرم با احترام به فیلم های تجاری که مخاطبان خود را دارد و وجود این گونه فیلم ها در سینما هم لازم است، اما به نظرم فیلم های تلخ که تلنگری به مخاطب می زند و حتی لحظه ای تماشاگر به محتوای فیلم بیندیشد یعنی رسالت فیلمساز انجام شده است؟!
بله و این دقیقا رسالت من است. سینما می تواند فان، بتمن، تریلر و یا حتی کمدی های مزخرف که امروز در حال اکران است باشد. تاکید می کنم کمدی های مزخرف که شعور و فکر مخاطب را ریشه کن می کند. عموما جامعه ما به سمتی در حال حرکت است که وقتی پیشنهاد درام داده می شود که کمی به محتوای آن فکر کند مخاطب ازآن فرار می کند و ادعا می کند که نمی خواهد با دیدن فیلم ها افسرده تر شود. بعضی مخاطب ها حتی حاضر نیستند با واقعیت تلخ روبرو شوند و با آن بجنگند. جهان امروز جهان جنگ است و بزرگترین ویژگی آن گرفتن حق است. وقتی فکری وجود نداشته باشد تبدیل به توده ای می شود که نگاه جمعی، شعور و فهم پایین می آید. ما برای کمدی احمقانه پول می دهیم که یک ساعت در ذهن نمی ماند. در قدیم کمدی هایی بود که مخاطب را می خنداند اما امروز مردم با دیدن کمدی با ناسزا و ناراحتی از سالن بیرون می آیند. در فیلم عادت نمی کنیم فکر درگیر می شود حداقل تا زمانی که فرد به پارکینگ برای خروج می رود و یا حتی مدت زمان بیشتر.
همه شخصیت های فیلم درگیر ماجرا هستند ولی شیوه روایی فیلمنامه طوری است که در انتهای فیلم شوکی به مخاطب داده می شود و او را غافلگیر می کند. می توان گفت به شیوه ای معمایی حل می شود؟ آیا خودتان از به کار بردن شیوه غافلگیری به مخاطب علاقه مندید؟
ما بادروغ باعث غافلگیری مخاطب نمی شویم و هم زمان مخاطب و شخصیت متوجه ماجرا می شوند. البته عده ای غافلگیر می شوند و یا بعضی در طول فیلم حدس هایی می زنند اما تردستی نکردیم که چیزی را پنهان و بعد آن را آشکار کنیم. گاهی گره در فیلمی باز می شود ولی ایجاد شوک نمی کند. اما در عادت نمی کنیم ایجاد شوک می کند. در واقع قصد و علاقه ام این نبود، اما روند قصه مرا به این سمت برد . البته تعلیق در قصه هایی که تعریف می کنم همیشه وجود دارد و همه چیز بستگی به فیلمنامه، تم و ایده دارد.
در دو فیلم شما با مقوله مرگ روبه رو هستیم، آیا دغدغه و علت خاصی از نهادن موضوع مرگ درفیلم هایتان وجود دارد؟
من ذهن مرگ اندیشی دارم و مرگ برایم هولناک است .به نظرم ماجرای تلخی است و اغلب اوقات در شب به آن فکر می کنم و ترس عجیبی بی تعارف مرا می گیرد. مرگ در من نهادینه شده و شاید وقتی قصه تعریف می کنم ناخودآگاه مرگ در آن می آید. اتفاقا ایده ای دارم که چهار مرگ در آن اتفاق می افتد و دو مرگ آخر به شدت اندوهناک و تاثیرگذار است. دو چیز درآن مشهود است یکی سوال هایی که در ابتدا عرض کردم که کاراکتر را در جبر قرار می دهد که راهی ندارد و دیگری مرگ.
رابطه سینما و ادبیات در فیلم های شما چگونه تعریف می شود؟
خودم به شدت تحت تاثیر ادبیات هستم و سینما زاییده عکس و ادبیات است. در سینما مفاهیمی بزرگ که در ادبیات هم وجود دارد به شکل تصویری بیان می شود. پیکره کامل از ایجاز، استعاره، نماد، تمثیل همه از ادبیات وارد سینما شده و دو سویه است. اگر ادبیات از سینما قطع شود تفکری وجود ندارد و نتیجه آن فیلم های کمدی مزخرف امروز می شود. در جایی به بهرام توکلی اشاره کردید. بهرام توکلی از ادبیات برای سینما وام می گیرد و حتی سینما راوارد ادبیات می کند.
فضا وطراحی صحنه با وجود رنگ آبی شمایل خاصی به فیلم داده است. چرا این رنگ را انتخاب کردید؟
شاید آبی برای من شبیه عادت نمی کنیم است. رنگ آبی از خوابی که دیدم شکل گرفت که پس از بیدار شدن تصمیم گرفتم عادت نمی کنیم را به آبی درآورم. آبی در اینجا سردی رابطه آدم ها را نشان می دهد.
تاریخ گفتگو: مرداد ۹۵
— روزنامه هنرمند —
گفتگو با ابراهیم ابراهیمیان
مارس 15, 2018
لینک کوتاه: https://mona-karimi.ir/CrZFG