ماهنامه فرهنگ و سینما

گفتگو با همایون اسعدیان

نگاه کن ، آری او قهرمانی است که تابحال ندیده بودی
همایون اسعدیان این بار در اثر جدید خود بوسیدن روی ماه نگاهی ویژه به بستر اجتماعی و مبحث ایثار دارد. او سعی در بیان یکی از دغدغه هایش در نمایاندن آدم هایی که اعمال قهرمانانه بدون هیچ چشمداشتی انجام می دهند داشته و بوسیدن روی ماه برای او فرصتی فراهم کرد، تا بتواند مفهوم ایثار را در قالب مادری که به انتظار فرزند مفقودالاثر خود است به تصویر بکشد. به راستی مقام شامخ شهید بر هیچ کس پوشیده نیست ، اما در گوشه و کنار این مرز و بوم مادرانی قهرمان پرور که تجلی عظمت والاترین قهرمانان بشری هستند بی هیچ نام ونشانی ایثار را به واقع معنا می کنند. بوسیدن روی ماه اثریست قابل تحسین با مفهوم واقعی انسانیت و ایثار
ایده فیلم چگونه شکل گرفت ؟ گویا قرار بوده نگارش فیلم نامه توسط شادمهر راستین صورت گیرد که در نهایت خودتان نگارش آن را برعهده گرفتید؟ ایده اولیه و طرح فیلم متعلق به منوچهر محمدی بود که ماجرای خانم هایی را روایت می کرد که هر دو فرزندانشان مفقودالاثر هستند و حال یکی از آن ها برمی گردد و دیگری از خودگذشتگی می کند. زمانی که ایشان ایده را طرح کردند، آن را پسندیدم و حس کردم جای کار دارد و می توان کار خوبی انجام داد. با شادمهر راستین برای نگارش فیلم نامه صحبت شد،ایشان طرح را پسندید و به مدت ۴ ماه کار کردند ولی با نتیجه ای که حاصل شد مشخص شد که سلیقه های من و آقای محمدی با ایشان همخوانی ندارد و اصلا بحث خوب، بد ، ضعیف، و قوی نبود. فقط دیدگاه ها و روحیات ما با هم تفاوت داشت، از وی عذرخواهی کرده و خودم نگارش آن را به عهده گرفتم
موفقیت تان در ساخت فیلم سینمائی طلا و مس، باعث بالا رفتن سطح توقع مخاطبان شد و به نظر رسید خیلی زود تصمیم به ساخت این فیلم گرفتید!
برای ساخت بوسیدن روی ماه محتاطانه رفتار کرده و نگران افت احتمالی کیفیت ۱۰ سال پیش زمانی که فیلم آخر بازی را ساختم و مورد توجه زیادی قرار گرفت و در جشنواره فجر نیز در ۱۱ رشته کاندید شد ، دیپلم افتخار کارگردانی را دریافت کردم در من رسوخ کرد. با خودم فکر کردم توقعات مردم از من بالاتر رفته و باید از این به بعد با احتیاط کار کنم. سپس ۷ سال در تلویزیون چندین سریال ساختم. تجربه و کار بدی نبود، اما عملا ۸ سال من را از سینما دور کرد. این تجربه باعث شد که بعد از طلا و مس حس کنم که نباید این اتفاق دوباره بیفتد و ترس بی مورد است. درست است که انتظار مردم بالاتر می رود اما ما در کار کردن و ساختن باید خود را محک بزنیم. برای هر فیلمسازی این اتفاق می افتد و به راحتی ممکن است فیلم ها بهتر یا بدتر شود. اگر فیلمساز به این دغدغه فکر کند می تواند تبدیل به وسواس شده و از کار دور شود. موردی که برایم در اخر بازی پیش آمد. به همین دلیل به سرعت این کار را ساختم و اصلا فکر نمی کردم این فیلم نسبت به فیلم قبلی چگونه است؟ این فیلم برای خودش مستقل است ، اگرچه همه آن را با طلا و مس مقایسه می کنند. بعضی بیشتر دوست دارند و عده ای کمتر. به هر حال سلیقه انسان ها متفاوت است، مهم تجربه کردن بود و باید آن را انجام می دادم.
با وجود مستقل بودن هر فیلم، اما گاهی به دلیل ارزشمند بودن اثر قبلی و به نوعی ادامه این مسیر فیلمسازی با ساخت اثری جدید با همان نوع نگاه، مخاطب ناخودآگاه به مقایسه می پردازد.به نظرم بوسیدن روی ماه به لحاظ فضا و ساختار شبیه طلا و مس است. نظرتان چیست؟
بله از جهت فضا و ساختار کاملا ادامه طلا و مس است، ولی به لحاظ موضوعی ربطی به طلا و مس نداردو متفاوت است. اما ممکن است شباهت هایی از جهت نوع نگاه و دغدغه هایم با آثار دیگر داشته باشد.
عنوان فیلم من را به یاد کتاب روی ماه خداوند را ببوس اثر مصطفی مستور انداخت. دلیل انتخاب این عنوان چه بود؟
محتوای فیلم شباهتی به کتاب مستور ندارد و نام فیلم را از کتاب ایشان برنداشتیم. اصطلاح عامیانه فارسی است که می گوئیم روی ماهت را می بوسم. اصطلاح بوسیدن روی ماه در انگلیسی و اشعارش یافت می شود و عین این مفهوم وجود دارد.ما تصور نمی کردیم این اصطلاح فارسی رایتی داشته باشد و چون نویسنده استفاده کرده ما حق نداریم دوباره آن را به کار ببریم. اما به دلیل شباهت و به دلیل این که هر دو از یک اصطلاح عامیانه استفاده کردیم سوئ تفاهم برای عده ای پیش آمد که نام فیلم براساس کتاب است ولی این گونه نیست.
در طول تماشای فیلم به نظر رسید ریتم فیلم کمی کند و کشدار پیش می رود.خودتان بر این عقیده هستید؟
به دلیل ریتم بازی دو خانم مسن و چون قهرمان ما خانمی مسن است ریتم فیلم را او تعیین می کند، پس بالطبع آرام بود و روایت داستان بالاجبار باید یک مقدار کند پیش می رفت. اما اگر خسته کننده به نظر بیاید به ضعف کاری من مربوط می شود و به آن ها ربطی ندارد. من باید سعی می کردم با یک ریتم آرام و یکدست در عین حال برای تماشاگر جذابیت ایجاد کنم و فیلم را جلو ببرم. کسالت بار بودن با ریتم آرام تفاوت دارد و تلاش شد با وجود این ریتم ، فیلم آن قدر نبض خوب داشته باشد که تماشاگر خسته نشود. البته بعد از جشنواره حدود ۴ دقیقه از فیلم را کوتاه کردم. با این وجود در نمایشی که در فرهنگسرا صورت گرفت خانمی عقیده داشت که فیلم به شدت خسته کننده بود و قصد ترک سالن را داشته است،عده ای نیز به خلاف این معتقد بودند. به نظرم به روحیه انسان هایی که فیلم را می بینند و توقعی که از فیلم و سینما دارند مرتبط است.
به عنوان نویسنده و کارگردان اثر ، آن چه درطرح برایتان جذابیت داشت و شما را مشتاق به نگارش کرد کدام ویژگی فیلم بود ؟
طرح فیلم برایم جذاب بود چون دغدغه من این بود که همیشه آدم های کوچکی هستند که عمل قهرمانانه انجام می دهند بدون آن که به عمل قهرمانانه فکر کنند و از نظر خودشان عمل قهرمانانه نیست، عملی بسیار ساده و عادی است که متاسفانه اینها در بستر جامعه ما گم هستند. این بستر اجتماعی و ایثار برای من اهمیت داشت.
با توجه به قالب بودن پیرنگ فداکاری در فیلم، اما عده ای بحث فداکاری مادر را باور پذیر نمی دیدند،تا چه میزان به این موضوع پرداختید؟
من همه تلاشم را کردم تا مادری که چنین گذشتی را می کند به تصویر بکشم و باورپذیر نمایم. اما همانطور که درباره ریتم فیلم سعی کردم خسته کننده نباشد، این موضوع نیز برای عده ای باور پذیر بوده و برای عده ای نبوده. باز به توانائی من مربوط است و اگر توان و دقت بیشتری می کردم می توانستم در صد کسانی که برایشان باور پذیر بوده بیشتر و عده ای که باور نداشتن در اقلیت قرار دهم.
آیا خودتان از نزدیک با مادران شهید و مفقودالاثر ارتباط و آشنائی داشتید تا بهتر بتوانید (عواطف،احساسات….) آن ها را عینی و ملموس به تصویر بکشید؟
اگر این پدیده در خانواده ما نبوده، اما در این سی سال همه ما درگیر آن بودیم و با آن ها زندگی کردیم. من به شخصه ۲۰ سال پیش در اولین تجربه کاری با منوچهر محمدی ۵ فیلم مستند گزارشی راجع به خانواده شهدا و مفقودالاثرها در اطراف اصفهان و روستاها ساختم. در انتخاب ۵ خانواده با حدود ۴۰ تا ۵۰ خانواده دیدار و گفت و گو و در نهایت از میان آن ها انتخاب کردم. تجربه خوبی بود و بسیار کمک کرد. ارتباطی که آن زمان با آن ها داشتم و و در این سال ها با این خانواده ها وجود دارد نشان می دهد که با آن ها بیگانه نبوده ایم، بدون این که فکر کنید روزی قرار است فیلم آن ها را بسازید اما همه را به حافظه می سپارید تا در یک مقطعی و به این شکل این گونه بروز کند.
بازیگران فیلم چگونه انتخاب شدند و دلیل استفاده ازبازیگران ناشناخته حتی قهرمان فیلم چه بود؟
در واقع ادامه مسیر طلا و مس بود و پاسخی که می خواستیم از آن فیلم گرفته بودیم. یعنی تماشاگر خیلی حس نکند فیلم می بیند و آن ها را واقعی احساس کند و به آن ها نزدیک شود. مشخصا انتخاب این دو خانم مسن و دو مادر برای ما جذاب تر بود. در این سن و سال بازیگران حرفه ای بودند تا بتوانند بازی نمایند، ولی تمام مدت فکر کردیم اگر آن ها به ایفای نقش بپردازند تماشاچیان در بهترین حالت می گویند خانم فلانی خیلی خوب بازی کرد، اما با این انتخاب علاوه بر بازی خوبشان مخاطبان باور می کنند خودشان هستند و حس بازی کردن به ما نمی دهد. اما غیر این سعی شد با وجود حرفه ای بودن دیگر بازیگران افرادی را برگزینیم که جنس بازی اغراق آمیز و غلو شده ندارند و در سینما و تئاتر به بازیگرانی که جنس رئال دارند و خیلی نرم بازی می کنند معروف هستند تا به جنس دو نا بازیگر ما نزدیک شوند و یکدستی در فیلم ایجاد شود و نمی خواستیم زمانی که هر دو در صحنه هستند تناقضی در بازیشان وجود داشته باشد.
حضور شیدا خلیق بازیگر جوان فیلم به عنوان نسل سومی در کنار مادربزرگ می توانست به دلیل گنجاندن پیرنگ فرعی در داستان باشد تا توازنی در فیلم به لحاظ ریتم صورت گیرد؟
این گونه هم می توان پنداشت اما ورود او به عنوان نسل سومی و نوه برای پرداخت بهتر شخصیت احترام سادات بود. بخش زیادی از ویژگی های احترام را در گفت و گو با نوه به تماشاگر انتقال می دهیم، در واقع نوع برخورد او با دختر جوان معرف شخصیت اوست و این که احساس می شود مادر با دیگر فرزندان خود نیز همین برخورد را داشته است. این شخصیت برای معرفی احترام بیشتر کاربرد داشت.

سعید پور صمیمی در نقش مش قربون نیز بسیار روان بازی کرد. شخصیت پردازی او در راستای فیلم چگونه صورت گرفت؟
تلاش همه ما بود تا بازی ها روان و هماهنگ با بازی دو نا بازیگر باشد، اما شخصیت های دیگر برای این که شاخ و برگ قصه ما را بسازند چیده شده اند مثل مش قربون. هر کدام قصه های خود را دارند بدون این که بر قصه قالب شود و ما را از قصه اصلی غافل کند. در عین حال برای من مهم بوده که هر کدام از آن ها در ارتباط با احترام باشند تا بتوانند بخشی از شخصیت او را برای مخاطب باز کرده، تقویت کند و بشناساند.
گفته می شد به دلیل محوریت فیلم پیرامون فداکاری مادر شهید، اما خیلی دقیق شهیدان شخصیت پردازی نشده و جز توصیف درباره رفتارها،عادات و…. از زبان مادر آن ها را نمی شناسیم. خودتان با این نظر موافق هستید؟ قهرمان قصه ما آن ها نیستند و این دو مادر می باشند و فکر می کنم اگر اگر بتوان از زاویه این دو مادر شهید و دو عکس آن ها درصد اندکی از شخصیت را به مخاطب معرفی کرد کافی است. مثلا وقتی می گوئیم شخصیت های قصه غیر از احترام و فروغ خوب پرداخت نشدند مثل داماد،دختر،… باید گفت که به نظر من هر شخصیتی که وارد قصه می شود تا میزان که کارکرد دارد معرفی می شود و به نظرم قرار نیست وجوهاتی دیگر که گنجاندنش در قصه فایده ندارد به مخاطب گفته و وقت و انرژی بگذارم. این برای من مهم است که مخاطب یک شناخت اولیه از ویژگی های آدم های که در فیلم می بیند، آن قدر که نیاز دارد داشته باشد. مثالی می زنم من در سکانسی با غذا بردن احترام سادات برای مش قربون می خواهم بگویم زن مش قربون مرده و تنهاست. حتی مش قربون می گوید خودم یک چیزی درست می کردم و احتمال دارد شبها در مغازه هم بخوابد. این گونه شخصیت مش قربون و تنهایی اش را معرفی کرده و در همین حد قصه اهمیت و ضرورت دارد. هر چند اطلاعات راجع به بچه هایش را غیر مستقیم به تماشاگر داده و این که او بچه ای ندارد.
تجربه کار در لوکیشن بسته که بیشتر صحنه های فیلمبرداری شده در خانه مادربزرگ انجام شد چگونه بود؟
یکی از سختی های این نوع فیلم ها در همین است. در طلا و مس هم این تجربه وجود داشت و ۷۰ درصد در دو اتاق می گذشت. در این فیلم نیز با زوایای محدود و بازیگر محدود و خلوت کار شد. به غیر از سکانس اول فیلم که شلوغ است بقیه سکانس ها تقریبا خلوت است، به همین دلیل ترس و نگرانی وجود داشت که ریتم فیلم کشدار و خسته کننده نشود. تلاش کردم تا بتوانم با همین محدودیت ها تنوع بصری برای تماشاگر ایجاد و او را جذب کنم.
خودتان کدام صحنه را بیشتر دوست داشتید و فکر می کنید قوی تر در آن عمل کردید؟ صحنه قلیان کشیدن و ترانه خواندنشان، صحنه خواهش احترام برای آخرین بار از آقای فیض برای این که وقت بدهند نزد فرزندش برود و مقابل سالن شهدا می رود را به شخصه دوست دارم.
در خصوص سکانس پایانی فیلم(مرگ احترام سادات برخلاف انتظار مخاطب با توجه به بیماری فروغ) که موجب غافل گیری مخاطب شد توضیح دهید؟ آیا در صدد ارائه حرف خاصی بودید؟
برای من این گونه بود که احترام جانش را برای این ایثار می گذارد و فقط ایثار خالی نیست.او هر چه در توان دارد گذاشته و با این که تنگی نفس، پا درد دارد و نباید از خانه زیاد بیرون برود چون برایش مضر است، اما کاری که می کند آن قدر در ذهنش برایش ارزشمند است که جانش را پای این کار می گذارد و ایثار او یک ایثار قهرمانانه است، زندگی در آن جریان دارد و احترام با آرامش می میرد. در واقع او به آن چه می خواسته رسیده و کاری که باید انجام می داده، عمل کرده است. البته من در جائی از فیلم که احترام می گوید من و فروغ آفتاب لب بومیم شاید من زودتر از او کدی را به تماشاچی دادم، اما بدم نمی آمد که تماشاگر انتظاری این گونه نداشته باشد.
پس از مجموعه تلویزیونی موفق راه بی پایان و با وجود ساخت چندین فیلم تلویزیونی آیا باز هم قصد ساخت مجموعه تلویزیونی را دارید؟
همیشه کار در مجموعه تلویزیونی را دوست داشتم ، ظاهرا کارهایی که انجام دادم قابل قبول بوده و برایم جذابیت داشته است.اما بعد از راه بی پایان که هم خودم وهم مخاطبان عام و خاص از آن راضی بودند و کارشناسان به آن بها دادند و اعتقاد داشتند که این اثر خیلی سینمائی و دقیق ساخته شده، برایم اهمیت دارد که در کار بعدی متن فیلم با قابلیت ۳۰ قسمت به عنوان فونداسیون و پایه قابلیت انرژی و کار داشته باشد تا تماشاگر را جذب کند و بتوان کارکرد.
تاریخ گفتگو: آبان ۹۱

لینک کوتاه: http://mona-karimi.ir/Wgx48

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.