ماهنامه فرهنگ و سینما

گفتگو با امیر حسین ثقفی


سینما برای من فراتر از جایزه است
از نحوه ورودتان به این حرفه بگویید؟
از کودکی به واسطه حضور پدرم در این حرفه ، با هنر سینما آشنا بودم و احساس کردم سینما ابزار خوبی برای گفتن دردهای مشترک است.
گویا تجربه بازی در یک فیلم به نام “یحیی” را هم داشتید، چرا بازیگری را دنبال نکردید؟
در آن دوره بازی در فیلم برایم نوعی سرگرمی تلقی می شد و علاقه ای به ماندن در حرفه بازیگری نداشتم
حرفه پدرتان چقدر در ورود شما به سینما تاثیرگذار بود؟
بسیار زیاد، اولین بار پدرم مرا با تصویر آشنا کرد و شاید اگر او نبود، هرگز وارد سینما نمی شدم.
ایده فیلمنامه چگونه شکل گرفت و چقدر قابلیت تبدیل به فیلم را داشت؟
سرقت از کابل های برق موضوعی خاص و توجه برانگیز است و این بهانه ای برای ورود به زندگی آدم هایی بود که تنها سرمایه شان جانشان است و سر جان خود قمار می کنند. نگاه به زندگی انسان هایی که مرگ کسب و کارشان است برایم خیلی اهمیت داشت و این مسئله مرز و جغرافیای خاصی ندارد.
فیلمنامه نویسی را به صورت تجربی فرا گرفتید یا دوره خاصی را هم دیدید؟
من تحصیلات آکادمیک در این رشته ندارم و خودآموز سینما هستم، چون سینما را به صورت تئوریک نمی توان آموخت. تئوری فقط نقشه راه است و برای کسب تجربه باید قدم برداشت.
چه شد برای اولین ساخته بلندتان به دنبال فضاهای سنگین و پر زحمت رفتید؟
سختی و زحمت از نظر هرکس تعریفی دارد. انتخاب فضای سرد کوهستانی چون در مسیر هدفم بود، برایم اصلا سخت و دشوار نبود.
پس چرا فضای سرد و کوهستانی را برای لوکیشن فیلمتان در نظر گرفتید؟
قصه این طور ایجاب می کرد. قصه ما جدال انسان با طبیعت، جدال طبیعت با طبیعت و جدال انسان با انسان است.
به دلیل سبک خاص در محدودیت گفتار میان بازیگران و غالب بودن نماهای کوهستانی در فیلم، به نظر می رسید که برخی از مخاطبان در جریان فیلم دچار بی حوصلگی می شدند. خود شما به این موضوع و ریتم کند فیلم کرده بودید؟
هیچکاک می گوید سینما زمانی مرد که ناطق شد. مردم ما شنیداری هستند تا دیداری. آن ها از دو نفر در یک برنامه تلویزونی بیشتر لذت می برند تا حضور در یک گالری نقاشی. مردم اصولا عادت پذیر هستند و می توان آن ها را به سطحی نگری عادت داد و یا از آن ها خاست تا لحظه ای فکر کنند. البته فکر کردن مسئولیت می آورد. برای همین خیلی ها از آن گریزان هستند. بی حوصلگی در دنیای امروز تعریف خودش را دارد. هیجان مدار بودن در سینمای امروز غالب است. حالا دیگر کسی رمان جنگ و صلح را نمی خواند و به داستانک های آبکی پناه می برد. برای یک طبقه ساختمان هم از آسانسور استفاده می کنند. این همه شتاب و هیجان مداری برای چیست؟ در یک فیلم ۹۰ دقیقه ای تحمل دیدن زندگی این آدم ها را نداشتیم که ببینیم چگونه ذره ذره تحلیل می روند، ولی آن ها سالیان دراز است که این گونه زندگی کرده اند.
با به تصویر کشیدن طبیعت و ترسیم فضای اکسپرسیونیستی می توان این گونه پنداشت که انسان به نوعی در شرف تسخیر طبیعت است. از این زاویه به فیلمنامه فکر کرده بودید؟
عنصر انتخاب حرف اساسی من بود. نگاه به هستی از چه منظری است؟ آدم های فیلم از دو گروه هستند یا از طبیعت و تقدیرشان شاکی اند مانند شکری یا دوستدار طبیعت هستند مانند ننه عباس چون طبیعت پسرش را به او بر می گرداند. زاویه نگاه انسان ها با انتخاب معنی پیدا می کند، حتی ایمان بعد از کفر ارزش دارد.
مدت زمان فیلمبرداری را چقدر پیش بینی کرده بودید؟
حدود دو ماه.
دشوارترین نماها چه لحظاتی بود؟
از لحاظ حسی برای من صحنه هایی بود که مجبور بودم سفر راحله، دختر کوچک عطا را فیلمبرداری کنم.
به استفاده از نا بازیگر فکر کرده بودید؟
اصولا سینمای دلخواه من سینمای نابازیگر است، اما امروز خواسته های ما در اکران جایی ندارند.
ترجیح می دهید بیشتر در چه گونه ای فعالیت کنید و سلیقه سینمایی شما چیست؟
گرایش به گونه ها و تقسیم بندی کردن ها، کاری سلیقه ای و تاحدودی دلبخواه است. بعضی از فیلمسازان تخصص خاصی در سینما دارند. بعضی هم به دنبال کشف و شهود در سینماها هستند. من دسته دوم را ترجیح می دهم.
برخی معتقدند که نوع فیلمسازی شما گرایش به سینمای روشنفکرانه دارد. خودتان چقدر به این موضوع اعتقاد دارید و ترجیح می دهید در آینده مخاطب خاص داشته باشد؟
اخلاق در اینجا یک معنی می دهد و در جای دیگر معنی دیگری. روشنفکری هم واژه فربه ای است که از دو کلمه روشنی و فکر کردن می آید که هر دو خود واجد همان پر مفهومی هستند اما در این روزگار بد تعریف می شوند. سینمای روشنفکری یعنی سینمایی که به دنبال روشنی راه و اندیشیدن به چگونگی و هموار کردن این راه باشد. این رسالت این نوع سینما است. روشنفکری به معنای درد بزرگ داشتن یا به معنای بی درد بودن؟ روشنفکری فقط در حد تیترها و بحث های تئوریک یا از جنس مباحث دکتر شریعتی؟ این دو باید از هم تفکیک شوند. راجع به تماشاگر خاص و عام هم اعتقاد دارم که هر تماشاگر خاص روزی تماشاگر عام بوده است.
در فیلم شاهد حضور دو زن یکی میانسال و در انتظار پسرش و دیگری جوان که قرار است او هم در انتظار شوهرش بماند هستیم. چه رابطه ای میان این دو زن وجود دارد و چرا بیشتر به آن ها پرداخته نشده است؟
فلسفه انتظار برای این دو زن به صورت قرینه است. مرضیه (زن جوان) به نوعی جوانی خود ننه عباس است و ننه عباس هم پیری مرضیه.
تاکید بر دست و پنجه نرم کردن شخصیت ها در عذابی که به هنگام پیمودن در ذهنتان مسیر پر برف کوهستان داشتند چگونه ایجاد شد؟
انسان مغرور امروزی وقتی به مصاف طبیعت می رود تازه متوجه حقارت خود در برابر حقیقت مطلق می شود.
در جشنواره های مختلف عنوان بهترین کارگردان اول را کسب کردید. خودتان به عنوان کار اول چنین نتیجه ای را پیش بینی می کردید؟
جشنواره ها بر پایه سلیقه سیاست گذارها شکل می گیرند و فیلمساز نباید درگیر حاشیه ها شود به خصوص در فیلم اول. گاهی این موفقیت ها به نوعی آدم را اهلی می کند و خطر کردن را از او می گیرد. سینما برای من فراتر از جایزه است.
وچه مشخصه فیلم کجاست؟
تنازع بقا مسئله اصلی است، انسان هایی که می جنگند تا زنده بمانند.
کمی درمورد انتخاب نام فیلم بگویید؟
نام کتاب روبرول ترجمه احمد شاملو است.
تاریخ گفتگو: دی ۹۰

لینک کوتاه: http://mona-karimi.ir/TxJPd

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.