ماهنامه فرهنگ و سینما

گفتکو با محمد هادی کریمی


یاس، خشم، افسردگی و بی اعتمادی به خود، به دیگران و به خدا مصادیق بارز شیطان در هزاره سوم اند
محتوا و ایده فیلم گبشارت به یک شهروند هزاره سوم” چگونه به وجود آمد؟
بعد از فیلم ” برف روی شیروانی داغ” دو پروژه دیگر را قرار بود برای ساخت جلو ببرم اما هیچ کدام پروانه ساخت دریافت نکردند. در همین اثنا فیلمنامه “باریکه راه مزرعه” نوشته الهه احمدی به دستم رسید. فیلم به مواجهه زنی که در حوزه خواهران علوم دینی خوانده، با تعدادی دختر که به فرقه ای گرویده اند می پرداخت. فرقه ای که عقایدش برای زن عجیب و قابل هضم نبود شیطان گرایی! فیلمنامه خوبی بود، روح زنانه حاکم بر آن را دوست داشتم، اما یک بستر پلیسی و خیالی داشت. فیلمنامه را کنار گذاشتم چرا که نه خود را شیطان گرا می دیدم و نه در اطرافم چنین افرادی را می شناختم. نیازی هم به ساختنش نمی دیدم. اما کم کم به این نتیجه رسیدم که مبانی فکری من در آن دوره که با افسردگی و یاس و تلخ اندیشی همراه بود با ریشه تفکر شیطان گرایی مشترک است و هر دو ریشه در بی اعتمادی به خدا دارند. حالا دیگر دوست داشتم این فیلمنامه را بسازم. براساس این فیلمنامه “بشارت به یک شهروند هزاره سوم” را نوشتم، فیلمی از دگردیسی فکری یک زن خداپرست که وارد اجتماعی می شود که برایش نا آشناست و پس از دیدن خواهری از شیطان پرستی به مصادیق دیگری از این مفهوم دست می یابد.
یاس، خشم، افسردگی و بی اعتمادی به خود، به دیگران و به خدا مصادیق بارز شبطان در هزاره سوم اند.
تا چه میزان با رفتارهای هنجارشکن جوانان و فرقه ها، شیطان پرستی آشنایی داشتید؟
آشنایی ام به طور مسلم کمتر از زمانی بود که به طور جدی تحقیقاتم را شروع کردم.
آیا ارتباط و برخورد مستقیمی هم با افراد متمایل به این فرقه ها داشته اید؟
بله. در تحقیقاتم بخشی هم به قول معروف تحقیقات میدانی داشتم و دیدن این گونه افراد از نزدیک و گفت و گویی با آن ها.
نمایش این هنجارشکنی ها و گرفتن تصاویر از فرقه ها برایتان محدودیت ایجاد نکرد؟
نه. به خاطر این که به تلویح همه چیز را گفتم. آن بخش ها را در قالب سی دی هایی که پلیس به مینو می دهد به تصویر درآوردم. برش هایی سریع از موضوع به همراه نمادپردازی هایی که موضوع را برای مخاطب بزرگسال قابل فهم می کند. از آن جایی که این بخش ها از خلال سی دی های پلیس دیده می شوند و پلیس سی دی های خود را مسلما جوری تدوین می کند که صحنه عریانی از موضوع های حاد ممیزی دیده نشود به ویژه وقتی قرار است این سی دی ها به دست یک زن برسد؛ از این رو منطقی است که این موضوع اینگونه به تلویح نشان داده شود و ما هم محدودیتی نداشته باشیم.
برای نمایش تصاویر فرقه ها در فیلم از مستندهای واقعی تهیه شده بهره گرفتید؟
نه. همه بازسازی های خودمان بود، چون بازیگر خودمان در نقش لیدر فرقه باید در تصاویر دیده می شد، اما نوع گرافیک تصاویر با بقیه فیلم فرق می کرد. بقیه فیلم را برای مخاطب یک نفری کارگردانی کرده که با کارگردان بخش سی دی پلیس متفاوت است. یعنی سعی کردم در این دو بخش به طرز متفاوتی از هم کار کنم و دو جور ساختار باشد.
با توجه به نگاه شما به مشکلات جوانان و از سویی دخالت پلیس برای پیدا کردن راه حل، فیلم را در چه گونه ای می توان قرار داد، پلیسی یا اجتماعی؟
فیلم نه یک اثر پلیسی یا جنایی است و نه اثری که صرفا به آسیب های اجتماعی می پردازد. فیلم درونمایه ای فلسفی از جدال خیر و شر و سیاهی و روشنایی،امید و نا امیدی دارد و به باز تعریف مفاهیمی چون شیطان و..در زمان کنونی می پردازد.
فیلم از دریچه نگاه یک زن که شخصیت اصلی فیلم است روایت می شود. آیا می توان فیلم را زنانه دانست و زن را قهرمانی فرض کرد که درصدد بشارت دادن به انسان هزاره سوم است؟
کاملا. این زن در ابتدای فیلم یک یقینی دارد و در مسیر خانه و مدرسه در تردد است که ناگاه پایش به جامعه باز می شود، با مسائلی روبرو می گردد و در ادامه داستان به یک شک می رسد و حالا پس از این شک به یک یقین دوباره می رسد، یقین بازیافته. فیلم این خط سیر را دستمایه بستر داستان پردازی خویش قرار داده است که به جز زن مبلغه علوم دینی، فرد دیگری نمی توانست در این خط سیر و دگردیسی قرار گیرد.
به نظر می رسد که در ادامه فیلم توضیحی برای بعضی اتفاقات و رویدادها وجود ندارد. مثلا خروج حمید از شرکت و بیکاری او و یا حضور پلیسی که با وجود رسیدن پیامک مشکوک خبری از او نمی شود.
مینو در بلوغ فکری اش به این نتیجه می رسد که شیطان گرایی فقط به ستاره پنج بر و صلیب شکسته نیست. اگر از رحمت خدا نا امید باشی و به خدابی اعتماد، کاری شیطانی کرده ای و با شیطان گرایی فاصله ای نداری، حضور حمید برای این بود که مینو به این دگردیسی فکری برسد و تاثیرش را بر حمید بگذارد. شما در پایان تحول را در حمید می بینید چرا که از آن گروه تنها یک دختر باز می گردد و بقیه خودکشی می کنند. اما در مورد پلیس می گوید به محل بروند و مراقب محل باشند، تا پلیس برسد مینو را در دام چیده شده به داخل چاله آسانسور انداخته اند. اینجا دیگر زبان سینماست که این که پلیس بیاید با جسد نیمه جان مینو مراجعه شود. او را به بیمارستان منتقل کند، به همسر مینو زنگ بزند و…. این ها نیازی به تصویر درآمدن ندارند، بیننده سینما دیگر با این قبیل جامپ کات ها آشناست.
به این فکر کردید که در نمایش این مسائل ممکن است دچار افراط و گاهی اغراق شوید،به گونه ای که مخاطبان جوان آن را واقعی ندانند؟
دقیقا و به خاطر همین موضع شعار دادن و یک طرف به قاضی رفتن پرهیز کرده ام. فیلم خود محکوم کننده شعار دادن و روش های سلبی تربیتی است.
جدا از دغدغه تان برای ساخت فیلمی با این مضمون چقدر به فکر آگاهی و هشیار دادن به جوانان و خانواده ها بودید؟
شاید هدف اولیه و اصلی ام همین باشد. برایم صرف ساختن یک فیلم هدف نیست. ضمن این که وقتی می خواهم فیلم بسازم، جدا از این که محتوا و یا مضمونش چیست، به سینما بردن آن فکر می کنم. نمی خواهم ساختارش در سایه مضمون قرار بگیرد.
با دست مایه قرار دادن موضوع بچه دار شدن مینو و حمید و علاقه مینو به درآوردن فرزندی به این دنیا و از سویی درگیر شدن دانش آموزان او با موضوعاتی که ممکن است منجر به مرگ آن ها شود، آیا رابطه ای میان آن ها وجود دارد؟ این که فرزندی پا به دنیا می گذارد و ممکن است روزی با این مسائل روبرو شود؟
از همان ابتدا بچه ای در بانک جنین در انتظار آن است که پدر ومادرش او را به این دنیا بیاورند و از سوی دیگر دخترهایی که قصد دارند زود هنگام این جهان را ترک کنند، این تضاد دیالکتیک اولیه فیلم را شکل می دهد ضمن این که تردید مینو را از آن چه به آن ها یقین دارد نشان می دهیم. تردید در این که فرزند را به رحم منتقل کند یا نه کس دیگری را به این جهان بیاورد.
علت نزدیک شدن به کارهای روزانه مینو(شخصیت اصلی) و توجه به جزئیات چه بود؟ این که نشان دهیم او چگونه با چیزهای کوچکی که در زندگی او را به حیات امیدوار می کند بر سیاهی و یاس ذهنش غلبه و بر نا امیدی ها چیره می شود. مثل دلمه ای که درست می کند و آن را چون نقاشی پر از رنگ به تصویر می کشد. یا گل های سرخی که روی سفیدی ماست می ریزد، حکایت از اشتیاق او به امیدواری و ادامه زندگی دارد. هر چند خود در بن بست های بزرگی به دام افتاده باشد.
پس و پیش کردن اتفاقات و گفت و گوها در فیلمنامه وجود داشت یا در حین تدوین به این تصمیم رسیدید؟
نه این ساختار از اول در فیلمنامه بود و در هنگام فیلمبرداری و تدوین هم به آن توجه ویژه شد.
راجع به انتخاب این ترکیب بازیگران از جمله قاضیانی، کریمی و فرخ نژاد بگویید؟
نه. تنها به توانایی های بازیگری آنان توجه داشتم و این که در مورد پلیس و مدیر مدرسه بتوانم پرسوناشکنی از بایگران این نقش ها داشته باشم که به نظرم بازی های یکدست و فوق العاده همه بازیگران جزء ارزش های مسلم این فیلم است.
کمی هم درباره تفاوت در اجرای تیتراژ فیلم بگویید؟
پس از نمایش جشنواره ای و با توجه به این که سه دقیقه و نیم از فیلم را کوتاه کردم به تیتراژ دیگری که مخاطب عام را با خود همراه کند فکر کردم و به این تیتراژ رسیدم که در نسخه اکران وجود دارد.
تاریخ گفتگو: آذر ۹۲

لینک کوتاه: http://mona-karimi.ir/DJ5od

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.