روزنامه هنرمند

گفتگو با عوامل نمایش یک اسم یه کلمه ای که توش میم کاف شین داره


تردید در دل تاریکی
این روزها تماشاخانه فانوس میزبان نمایش یک اسم یه کلمه ای که توش میم کاف و شین داره به نویسندگی علیرضا ایزدی وکارگردانی پونه پارسایی است. نمایشی که روایتگر مرد نابینایی است که همراه با زنی که از خیال مرد تجسم می یابد وارد کافه ای می شود و به مسائلی هم چون تردید و عدم اعتماد به اطرافیان می پردازد. با عوامل این نمایش دقایقی به گفتگو می نشینیم
علیرضا ایزدی نویسنده نمایش نامه یک اسم یه کلمه ای که توش میم کاف شین داره
علیرضا ایزدی شاگرد مصطفی اسکویی و استاد بزرگمهر رفیعا تجربه ساخت چندین فیلم کوتاه داستانی و تجربی و نگارش داستان های کوتاه را در کارنامه خود دارد. وی درخصوص نگارش این نمایش نامه عنوان داشت: داستان کوتاهی نوشته بودم که با توجه به استقبال دوستان قرار شد نگارش نمایشنامه آن را نیز انجام دهم. وی درباره تعداد کم پرسوناژها بیان داشت: به کم و یا زیاد بودن شخصیت ها فکر نکرده بودم، ممکن است در هرقصه ای به فراخور شرایط داستان و نیازهای موجود، شخصیت هایی در طول کار به متن اضافه یا کم شود و این قصه به نظرم نیازمند فضای شلوغی نبود. ایزدی ویژگی مهم نمایش را از نظرخودش خنده داربودن آن می داند و عنوان می کند: از ابتدا قصه را با هدف خنداندن تماشاگر نوشتم که در طول کار تبدیل به متن کمدی شد اما این که دیگران را نمی خنداند، شاید چون پونه پارسایی نمایش راجدی می دانست و تا امروز درباره این موضوع به تفاهم نرسیدیم و ظاهرا نتیجه کار این گونه شد. وی اجرای این کار را تجربه ای بسیارخوب دانست که برای اولین بار متن به نگارش درآمده خود را در قالب نمایش می بیند و در ادامه بیان داشت: در طول تمرین ها و اتودهای بازیگران متن کم کم کامل تر شد و در واقع تغییراتی که در طول تمرین به متن دادیم به تجربه ای که دوست داریم تکرار کنیم تبدیل شد. نویسنده نمایشنامه درخصوص سالن نمایش فانوس گفت: این سالن بیشتر برای اتودهای دانشجویی مناسب است و نه اجرای یک کار حرفه ای. سالن طبعا مشکلات بسیاری درباره نور صحنه و مسائل دیگر دارد که اگر شرایط مالی بهتری داشتیم سالن بهتری را انتخاب می کردیم. وی در ادامه به نکته مثبت این سالن نیز اشاره کرد و اظهار داشت: البته ستونی در وسط صحنه فانوس قرار دارد که بسیار مناسب است و یکی از دلایل انتخاب پونه پارسایی این موضوع بود، در واقع به دلیل نقاط کوری که این ستون ایجاد می کرد این سالن انتخاب شد. ایزدی در پایان درباره همکاری با پونه پارسایی گفت: از بدو ورودم به کلاس های دکتر اسکویی و حدود ۱۸ سال پیش با وی آشنایی داشتم و در اغلب فیلم هایی که ساختم با او همکار بودم که ایشان لطف کرد و این متن را برای کار انتخاب کرد.
پونه پارسایی کارگردان و بازیگر نمایش
پونه پارسایی کارشناس ارشد تئاتر که پیش از این سابقه فعالیت در زمینه بازیگری در فیلم های کوتاه و تئاتر را داشته است، با انتخاب این نمایشنامه اولین تجربه کارگردانی خود را به شکل حرفه ای آغازکرد. پونه پارسایی علاوه بر کارگردانی، ایفاگر یکی از نقش های این نمایشنامه است. وی قابلیتی که داستان کوتاه ایزدی برای تبدیل به نمایشنامه را داشت دلیل انتخاب این متن دانست و درباره ویژگی نمایشنامه بیان داشت: قصه درباره مرد نابینایی است که کارگردانی و بازیگری آن می توانست برایم جذاب باشد و به لحاظ ویژگی مفهومی این فرد دچار تردید در زندگیش می شود ، موضوعی که بسیار ساده و پیش پا افتاده به نظر می رسد اما اعتماد کردن در افرادی که نابینا هستند بسیار متفاوت تر از اعتمادی است که ما افراد ظاهرا عادی داریم و این عدم اعتماد و تردیدکه کم کم این فرد را دچار وسواس ذهنی می کند برایم جالب بود که چطور می توان به این موضوع پرداخت که اعتماد برای یک نابینا تا چه اندازه اهمیت دارد. وی افزود: مرد در جایی می گوید که علت اصلی تصمیمی که گرفته فقط رنگ یک پیراهن است اما همین رنگ می تواند او را از سال های پیش تا امروز و پیش بینی آینده دچار تردید کند. پارسایی درخصوص بازیگری در این کار علاوه بر کارگردانی اظهار داشت: اصلا تمایل به بازیگری نداشتم و افرادی تست دادند که امکان همکاری فراهم نشد و به دلیل زمان کوتاهی که داشتیم برای این که کار را به اجرا برسانیم به ناچار بازی کردم. او علاقه خود را بیشتر کارگردانی عنوان کرد و درباره سختی انجام دو کار در یک نمایش توضیح داد: قطعا کار سخت بود و شاید اگر ۱۰ سال تجربه کار داشتم برایم راحت تربود، خوش بختانه ازآقای ایزدی بسیار کمک گرفتیم و زمان هایی که تمرین داشتم ایشان بیرون می نشستند و بازیگردانی را با کمک او پیش می بردیم، هم چنین هرشب از کار فیلم می گرفتیم و فیلم ها را می دیدم و نکاتی که به نظرم می رسید با بازیگران به اشتراک می گذاشتم و اشکال ها را برطرف می کردیم و سخت تر بود. پارسایی درباره نقش خود اظهار داشت: نقش زن کافه داری را ایفا می کنم که قرار نیست خیلی مورد توجه قرار گیرد و در واقع این زن باید حضور داشته باشد تا با مرد به گفتگو بپردازد و بتوانیم شخصیت مرد نابینا را بهتردرک کنیم و بشناسیم نه این که موضوعی را حول زن کافه دار مطرح کنیم. وی با اشاره به شیوه تمرین ها عنوان داشت: ماحدود یک ماه و شاید بیشتر اتود زدیم و بازیگر زن دوم که قسمتی از زنانگی و ذهنیت مرد است را ایفا می کند و آنان مجبور بودند با چشمان بسته اتود بزنند وتمرین کنند. ما نیاز داشتیم تا بتوانیم ارتباط این دونفر را به شکل درستی برقرارکنیم و هرچه این دو هماهنگ تر می شدند در ارائه کار موفق تر بودیم و پس از آن شروع به متن خواندن و شیوه ای که برای به اجرا رساندن ارائه می شود . او درادامه افزود:یکی از موضوعات که برایم مهم بود این که یکی از بازی هایی که مرد در زندگیش دارد بازی رنگی است، او شاید با بوییدن، لمس کردن می توانست به فهم آن برسد، اما چیزی که هرگز درک نکرد موضوع رنگ بود و حتی اگر اشاره ای به رنگ قرمز می شد، برای همین همیشه دربازی های او با زن ذهنش بوده، به همین دلیل می خواستیم کنتراست ایجاد شود و تمام صحنه را یک رنگی گرفتیم که مرد نابینا همیشه همه چیز را با آن می بیند که البته باید مشکی باشد چون این فرد عصب رنگی و بینایی نداشته است، اما به دلیل المان های نمایشی طبعا نمی توانستیم همه صحنه را مشکی کنیم، بنابراین تصمیم گرفتیم از یک رنگ نوتر استفاده کنیم که طوسی است و سعی کردیم همه جزییات را از نگاه مرد نابینا ببینیم که کنتراست ایجاد شود که طوسی می بینیم، اما دربسیاری جاها مرد و زن درباره رنگ ها صحبت می کنند و وقتی تماشاگر می شنود که لباس قهوه ای ، زرد و… است و تماشاگر دایم باید آن رنگ ها را در بدن این آدم ها تصور کند به نظرم اتفاق جذابی می توانست باشد. کارگردان نمایش درباره انتخاب سالن فانوس گفت: ما می خواستیم تا اول آذر کار را به اجرا برسانیم تا به بخش مرور جشنواره تئاتر فجر برای بازبینی بفرستیم و اتفاق خوشایند تماشاخانه فانوس برای ما این بود که ستونی داریم که شاید دربسیاری کارها مزاحمت ایجاد کند، اما برای کار ما یک نقطه مثبت تلقی می شد و برایم این موضوع مهم بود. این که در لحظه های از کارتماشاگران درجاهای مختلف که نشستند قسمتی از صحنه حتی کوچک را نمی بینند و به طور طبیعی ما به عنوان افرادی که دایم عادت به دیدن داریم دچار این می کند که سرمان را بچرخانیم و لحظه ای از نگاه کردن غافل نشویم و حتی اتفاق ساده را اگر می توانیم ببینیم می خواهیم ببینیم و نمی توانیم نشنویم. مرد نابینا قصه ما هم همه عمرش را فقط شنیده بود و به شنیدن اعتماد کرده بود. این تفاوت و تجربه کوتاهی که برای تماشاگر به وجود می آید را برای کارمان به فال نیک گرفتیم. وی با اشاره به همراهی و همکاری مسئولان تماشاخانه فانوس افزود: ما در این نمایش جمع و جور که شعارزدگی ندارد نیاز به فضای صمیمی و نزدیک داشتیم که این سالن با توجه به فاصله تماشاگر و مکان اجرا این نزدیکی را ایجاد می کند. پارسایی نکته منفی این سالن را دور بودن این تماشاخانه از مرکزیت سالن های تئاتر دانست که برخورد تماشاگر را با این تماشاخانه کم می کند و عنوان داشت: یکی از ویژگی هایی که برای کار قایل شدیم این بود که بیشتر سعی کنیم به تعداد تماشاگران توجه کنیم تا برگشت مالی و خود را بیمه کردیم که دلمان می خواهد بیشتر ببینند. به همین دلیل تصمیم گرفتیم با وجود قیمت پایین ، برای دانشجویان تخفیف ۵۰ درصدی قایل شدیم تا دانشجویان ممانعتی برای دیدن نداشته باشند. وی درباره تعداد تماشاگران که زیاد نیست گفت: بسیاری از گروه های تئاتری در این لحظه و زمان سال دچار چنین مشکلی هستند که سعی کردیم بیشتر تبلیغات را انجام دهیم. گروه های تئاتری شناخته شده کارهایشان تضمین تر شده تر است و تماشاگر مطمئن است با توجه به پولی که پرداخت می کند کار خوب می بیند که به نظرم حقشان است، ولی من فکر می کنم درباره کار اولی ها و گروه های کمتر شناخته شده این مشکل وجود دارد که شاید چون تعداد اجرای کار در تماشاخانه های خصوصی زیاد است که به نظرم بسیار خوب است، اما تقسیم شدن باعث می شود خیلی از کارها از داشتن تماشاگر زیاد دور بیفتند. پارسایی درباره انتخاب عنوان نمایشنامه اظهار داشت: علیرضا ایزدی عقیده دارد که نمایشنامه المان و موقعیت های طنزآلود دارد که من موافق نیستم و به نظرم موقعیت مرد نابینا کاملا تراژیک است، بنابراین نمی خواستیم نام جدی و شعارزده بر روی نمایش بگذاریم. زن کافه دار بهره هوش بالایی ندارد و درجایی از نمایشنامه به اشتباه می گوید دیفرنسیال و می گوید که فکر کردم فلسفی است چون ف س ل دارد، ما از این قسمت کار کمک گرفتیم و کلمه ای را انتخاب کردیم که بامفهوم کلی و این این ساختار در ارتباط باشد که کلمه شک بود و به دلیل نخ نما بودن ش ک، از کلمه مشکوک و م ش ک استفاده کردیم. در جایی از کار وقتی نابینا اسم قصه ای را می گوید ناگهان مشعوف!! زن کافه دار می گوید مشکوک؟! ما فکر کردیم این گونه بتواند تماشاچی را راهنمایی کند و درنهایت اسمی جدی نباشد وحتی خنده دار به نظربیاید
تاریخ گفتگو: آذر ۹۵

لینک کوتاه: http://mona-karimi.ir/hGyul

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.