ماهنامه فرهنگ و سینما

گفتگو با مهدی علی میرزایی


کارگردان، مفسر کاغد پاره هایی به نام فیلمنامه است
مهدی علی میرزایی لیسانس کارگردانی سینما از دانشکده سینماتئاترو فوق لیسانس فلسفه اسلامی ازدانشگاه تهران است. گشت ارشاد اولین فیلمنامه سینمایی وی است که پیش از آن چند تله فیلم داشته است . دکانهای پیامبری که کارگردانی کرد و نیز تله فیلم وزنه های بی وزن که در ایام نوروز از شبکه چهار پخش شد و این فیلم را مجید شیخ انصاری در کانادا کارگردانی کرده است .و نیز چند تا فیلمنامه و فیلم دیگر که در دست تولید است
دغدغه شما از نگارش چنین فیلم نامه ای با این مضمون چه بود؟
من هم مثل هر آدم دیگری دغدغه هایی دارم . اما زمانی دست به قلم می برم که موضوع از کلی بودن و انتزاعی بودن درآید و شخصی و انضمامی بشود . در مورد این فیلمنامه ، تراکمی از فکرها ومواجهات و مطالعات قبلی در مورد یک مساله اجتماعی، با آتش ناگهانی اتفاق آن روز در پارک ، گر گرفت و به شورنوشتن تبدیل شد و اصطلاحا موضوع منضم شد به من و چسبید به مغزم.میشود اسم این مساله اجتماعی را گذاشت : رابطه تبعیض اجتماعی و فرهنگ.یا آثار سوء بکاربردن روشهای غلط در دعوت به مذهب.یا عناوینی نزدیک به این مایه ها .
این ها مسائلی بود که خیلی به آن فکر می کردم. ظاهرترینش همان بحث پوشش و حجاب بود که مدام باعث اصطکاک افزایشی جوانها با نظام فرهنگی می شد. سوال من این بود که چرا در یک نظام فرهنگی که بدلایل پایه ای بسیاری، مثل تکیه زدن به فرهنگ شیعی -که طبعا باید برای جوانها جذاب و دلنشین باشد – رفته رفته اصطکاک بین انتخاب جوانها و هنجارهای آن نظام بیشترمی شود. چه اتفاقی می افتد که برغم این همه تعلیمات مذهبی ، شدت این اصطکاک بالا می رود تا جایی که اولیای امر محتاج به قوه قهریه پلیس می شوند ؟البته می شود این اصطکاک را نفی و فرافکنی کرد . یا به قولی می توان این اصطکاک را در مسائل سطحی فرض کرد و جوانان را با مسائل اساسی نظام فرهنگی همسو دانست. قبول. اما بیایید لااقل این اصطکاک را انکار نکنیم یا طرح آن را دشمنی حساب نکنیم.
به نظر خیلی ها ، گشت ارشاد پلیس ، نمونه بارز این اصطکاک بود. یعنی نظام فرهنگی مجبور شد برای نگه داشتن حدود حجاب از قوه قهریه پلیس کمک بگیرد در صورتیکه همه می دانیم چیزی که چادر وروسری را روی سر زنهای براستی محجبه نگه می دارد ، یک بینش معنوی و یک اعتقاد درونی است. اگر از یک خانم محجبه که خالصانه حجاب خود را رعایت می کند پرسیده شود علت حجاب شما چیست؟ هرگز آن را ترس از پلیس یا جامعه عنوان نخواهد کرد.انتخاب او درونی است و آن را مساله ای بین خدا و خودش می داند. بیاییداسم این وضعیت را تعادل بگذاریم. آنوقت بطور منطقی یک مسئول فرهنگی باید از خودش بپرسد چه چیزی سبب می شود که این تعادل در یک دختر یا پسر جوان ایجاد شده تا خودبخود و بدون قهر پلیس یا جبر اولیای امور، چیزهایی را رعایت کند و از این رعایت کردن آگاهانه ، نه تنها احساس جبر داشته باشد بلکه احساس تعالی و لذت و تقرب کند. این پرسش روشنگرانه ای است اما جواب دادن همه جانبه به آن نیاز به تامل ، دانش و حکمت دارد. ریشه های تعادل از عدالت اجتماعی و اقتصاد سالم نشات می گیرد . به قول قدما عقل سالم در بدن سالم است .وجوه و علل دیگری نیز در شکل گیری تعادل در شخصیت فرد و جامعه وجوددارد . کشف این وجوه و این علل دانش می خواهد و تامل . برخورد سطحی و احساسی با معلولها بدون توجه به علل، کار را به خیابانها و موردگیری می کشاند که در عمل دیدیم پروژه ای است شکست خورده و جز تمسخر و دشمن تراشی و ایجاد کینه در جوانان نتیجه ای ندارد.
این روشهای عجولانه متعلق به فرهنگ دینی نیست. عمده مومنین ما هم آدمهای اهل فرهنگ و عمیقی هستند. حداقلش این است که کاسه داغ تر از آش و کاتولیک¬تر از پاپ نمی شوند. رهبر دارند.مرجع دارند . معمولا با یک روحانی با فضل و کرامت در ارتباطند. اهل منبر و معارفند. اخلاق دارند و همین اخلاق آنها را اهل گفتگو نیز کرده است .برای مومنین و علمای واقعی ما این مطلب جا افتاده که دین با منطق و مهر وصبر و گفتگو کارش را جلو می برد اما عده قلیلی در این میان هستند ، بسیار بسیار اندک ؛ (اندک به اندازه ای که یک زگیل کوچک ، سیمای فرد زیبایی را مخدوش کند )آنها برخوردشان با مذهب ، سطحی و بدون معرفت است. درست مثل سه کله پوک فیلم . ارتباطشان با مسجد و منبر و هیات ، در حد همان قیمه و قمه و شور ته مجلس است. شعور ندارند و دنبال مذهب سطحی و احساسی و ظاهری هستند.لمپن هستند .از علما بریده و به فکر منافع اعتباری مذهبی بودن هستند. در زمانی که مباحث معرفتی مطرح می شود ، این قشر سطحی نگر، بیرون مسجد و هیات تخمه می شکنند و چرت می گویند ولی موقع شورگرفتن و قیمه و قمه صف اولند. ادعای ولایت می کنند اما دریغ که حتی سخنان ولی را بشنوند چه برسد به اجرا. خودشان هیچ مسائل شرعی را رعایت نمی کنند و جز مبتذل کردن دین خدا کاری بلد نیستند ، مدام در حال گیر دادن به بقیه و متهم کردن دیگران به لامذهبی هستند. ازاین کار قدرت طلبی و جاه طلبی و ریاست مآبی خودشان را ارضاء کرده و یا تلافی عقده ها و کمبودهای فردی خود را در می آورند. متاسفانه از پوشش و آرایش و ادبیات مومنین خالص استفاده می کنند و از ارزشهای رایج آنها مایه می گذارند. اما نه دین را می شناسند ، نه حاضرند خودشان را به یک روحانی عالم و فقیه متصل کنند. یله هستند . خود را مجتهد می دانند و مثل صحنه ای از فیلم هر جور عشقشان بکشد حکم صادر می کنند. اگر هم دوروبر یک روحانی بچرخند دنبال علم و معنویت او نیستند . دنبال این هستند که در نهاد یا سازمانی به اعتبار او به چیزکی برسند. خشن ، لاابالی و التقاطی اند. با کمال پررویی خود را چسبانده اند به پیشانی مومنین و مدام از آنها مایه می گذارند و خود را سخنگو و مدافع آنها معرفی می کنند
تمایل به فیلم سازی و کارگردانی دارید؟
کارگردانی سینما رشته تحصیلی ام بوده . کارگردانی بقول بزرگان سینما درامتداد فیلمنامه نویسی است .خصوصا، اجرا وقتی اهمیت می یابد که متن هایت کمی غیرمتعارف باشدو لحن در آن اهمیت داشته باشد. الان ، در باب مسائل اجتماعی معاصر ایران ، خیلی ها حرف می زنند . اما اغراضشان متفاوت است. گروهی دلسوزانه می خواهند نقاط ضعف را نشان دهند تا مسئولان فکری بحالش بکنند و ایران اسلامی قوت بگیرد ، اما گروهی می خواهند نقطه ضعف را به رخ بکشند و طوری وانمود کنند که نظام اسلامی سرو تهش همین است و مردم را مایوس کنند .مسائل اجتماعی عمدتا مشترک است اما رویکرد و لحن ها متفاوت است و مردم این دو لحن را تشخیص می دهند. فرض کنید من فیلمنامه ای بنویسم که در آن یک فکر غلط اجتماعی را نقد یا آسیب شناسی کرده ام . اگر آن را به دست کارگردان سیاه بینی بدهم که عقده ای است و با ارزشها مشکل دارد ، همان فیلم روشن و دلسوزانه مرا می زند در اجرا خراب میکند .او برای انتقال حس سیاه خود از هرکدام از عناصرمیزانسنی ، بهره می جوید ، از بک¬گراند گرفته تا طراحی لباس ، تا برسد به موسیقی و غیره …بقول معروف، از هر راهی شده می خواهد زهرش رابریزد. او حس نهایی کار را یاس آور در می آورد. اما اگر آن را کارگردانی ، اجرا کند که به آینده این ملت امیددارد ، به پیروزی وعده داده شده به مومنین ایمان دارد ، همان فیلمنامه را طوری در می آورد که روح دلسوزی و همدلی در آن مشهود است.نه تنها یاس آور نیست بلکه سرشار از امید برای تغییر است . نفسش گرم و لحنش امیدوارکننده و دلسوزانه است. متن یکی است اما لحن است که آن را از تیرگی و یاس به روشنایی روز میکشاند. اهمیت اجرا فقط به لحاظ تاثرات اجتماعی نیست ، بلکه گاهی کارگردان اساسا متن را به لحاظ فنی و روایتی اشتباه تفسیر می کند.یعنی درک روایی اش ضعیف است و زیر و بم روایت را نمی شناسد و این به یک فیلمنامه ضرر می زند. بنابراین اگر فیلمنامه ای به لحاظ اندیشه تجسم یافته در آن ، یا فرم خاصی از روایت ، حساس و ظریف بود، متن را به کسی نمی دهم و ترجیح می دهم خودم کار کنم .
فیلم نامه نویسی شروع جریانی است به نام فیلم که مخاطب در نهایت با آن مواجه می شود.به نظر شما به عنوان یک نویسنده ، یک فیلم ساز و یک تهیه کننده تا چه میزان باید به فیلم نامه وفادار باشند؟
هیچ اندازه ! کارگردان مفسر بلامنازع فیلمنامه است . او به کاغذپاره هایی بنام فیلمنامه نگاه میکند و همه چیز را براساس تفسیر و درک و تجربه اش select و گزینش می کند . بقیه باید درخدمت او باشند تا جهانی را که در این کاغذپاره ها می بیند به فیلم تبدیل کند. خودنمایی و مقاوت سایر عوامل به ضرر کارتمام می شود و این درس اول کارگردانی است: « یا همه عوامل دخیل در فیلم را ماده تخیل خودت کن، یا بعنوان کارگردان، برو بمیر!» با این حال یک کارگردان فهیم می داند به نفع خودش و فیلم است رابطه اش را با نویسنده بعنوان دراماتورژ قطع نکند . نویسنده به مثابه دراماتورژ به او کمک می کند پیچ و خم تولید ، ظرافتهای روایت را تحت تاثیرقرار نداده و شلوغی صحنه سبب فراموش کردن ریزه کاریها و دقتهای درام نگردد.دراماتورژی یک پروسه است که از پیش تولید آغاز می شود و می تواند تا پس از اکران و نقد و نظرات مربوط به فیلم هم ادامه پیدا کند.
تاریخ گفتگو: خرداد ۹۱

لینک کوتاه: http://mona-karimi.ir/79Yoz

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.