روزنامه هنرمند

گفتگو با مرتضی علی عباس میرزایی


به دنبال نوستالژی های کودکی در سینما هستم
مرتضی علی عباس میرزایی فعالیت حرفه ای خود را با فیلمسازی در سینمای کوتاه آغاز نمود و در نخستین تجربه بلند سینمایی مضمون قضاوت را دستمایه کار خود قرار داده و توجه ویژه ای به زنان و کودکان بد سرپرست و بی سرپرست دارد. داستان مردی که از زندان خارج می شود تا برای خاکسپاری همسرش حاضر شود و فرزندانش را به فردی مورد اعتماد بسپارد، اما در رویارویی با آدم های زندگی اش دچار شک و تعارض درباره خیانت یا وفاداری همسرش می شود. قصه ای که با وجود پتانسیل افتادن در ورطه تکرار به مثابه قصه هایی از این جنس در سینمای ایران، توانسته از شیوه خاصی در روایت بهره گیرد و فرم و ساختار متفاوتی را به نام کارگردان ثبت نماید. فیلمساز جوانی که از کودکی آرزوی فیلم سازی را در سر داشته و اکنون سعی دارد تا همواره دغدغه و نگاه خاص خود را در فیلمسازی اعمال کند. به بهانه اکران فیلم سینمایی انزوا با مرتضی علی عباس میرزایی نویسنده و کارگردان، پیمان جعفری تهیه کننده و امیر علی دانایی بازیگر نقش پرویز به گفتگو می نشینیم تا از کم و کیف ساخت این فیلم جویا شویم.
شما جز فیلمسازانی هستید که پس از تجربه فیلمسازی درسینمای کوتاه اقدام به ساخت نخستین اثر بلند سینمایی خود نمودید. آیا لزوما فیلم سازی در عرصه فیلم کوتاه می تواند شرط ورود و پله ای برای گام گذاشتن درحوزه سینمای بلند و حرفه ای باشد؟
در سینمای کوتاه فیلم ساز حرفه ای و آماتور وجود دارد و فیلم ساز حرفه ای فیلم کوتاه هیچ وقت ساخت فیلم کوتاه را رها نمی کند. در واقع جهان فیلم کوتاه متفاوت از جهان فیلم بلند است، برای فیلم کوتاه اقتصاد تعریف شده ودرستی در ایران و جهان وجود ندارد و متاسفانه در ایران به فیلمسازان حرفه ای فیلم کوتاه بها داده نمی شود و در این زمینه پخش صحیحی ندارد. معمولا تلویزیون یکی از مراکز اصلی پخش فیلم کوتاه است که متاسفانه فیلم های کوتاه را پخش نمی کند. مهمترین ویژگی فیلمساز فیلم کوتاه که وارد عرصه سینمای حرفه ای می شود، خلاقیت، تجربه گرایی، جسارت مقاوم و سخت بودن است که به نظرم فیلمسازان موفق و حرفه ای فیلم کوتاه همانند الماسی هستند که به راحتی نمی توان به آن ها ضربه زد و یا آن ها را از بین برد. اما این که بخواهند از فیلمسازی فیلم کوتاه به ساخت فیلم بلند برسند روش اشتباهی است که متاسفانه این روزها مرسوم شده است. در حال حاضر فیلم های کوتاهی ساخته می شود که در تعریف و چارچوب سینمای کوتاه نمی گنجد و مشخص است که فیلم ساز صرفا برای داشتن نمونه کار که به واسطه آن وارد فضای سینمای حرفه ای شود اقدام به ساخت فیلم کوتاه می کند که متاسفانه فضای حرفه ای فیلم کوتاه را آلوده می کنند و نتیجه آن که با فیلم هایی در حوزه سینمای کوتاه مواجه می شویم که سکانسی از یک فیلم بلند است، در حالی که جهان فیلم کوتاه به این گونه نیست.
با این حال یک فیلمساز حرفه ای نیز با وجود قدم گذاشتن در سینمای حرفه ای می تواند هم چنان دغدغه سینمای کوتاه را داشته باشد. شما هم چنان دغدغه ساخت فیلم کوتاه دارید؟
قطعا تا زمانی که زنده هستم فیلمسازی فیلم کوتاه را رها نمی کنم، چون فیلمساز حرفه ای این حوزه هستم و آن را دوست دارم. بهترین تجربه زندگی من با فیلمسازی فیلم کوتاه با نگاتیو رقم خورده است و از همان دوران کودکی که می توانستم آرزوهای دیگر داشته باشم، اما آرزوی فیلم ساز شدن را داشتم. با این حال سینمای حرفه ای که امروز به نام فیلم های بلند وجود دارد نیز به دو بخش حرفه ای و آماتور تقسیم می شود که جهان دیگری دارد. جهانی که قرار است با پرده ای مواجه شوید که متعلق به فیلم کوتاه نیست و بی شک جذابیت دارد، در عین حال وارد فضایی می شوید که مردم فیلم را می بینند و درباه آن حرف می زنند. در واقع تا فیلم بلند نسازید شما را جدی نمی گیرند و متاسفانه در حوزه سینمای بلند فیلمسازان بدی داریم که تصور می کنند از فیلمسازان کوتاه حرفه ای جلو هستند و حتی ادبیات محاوره ای بدی نیز دارند. براساس فیلم کوتاه یک فیلمساز نمی توان اطمینان داد که وی در آینده فیلم ساز خوبی در زمینه سینمای بلند می شود و یا با ساخت فیلم ضعیف نمی توان حکم داد که در حوزه سینمای بلند فیلمساز ضعیفی می شود. به نظرم این روش مسیر درستی برای رسیدن به سینمای حرفه ای فیلم بلند نیست و امیدوارم مسئولین راهکاری در این زمینه پیدا کنند و این موضوع نهادینه شود که جهان این دو سینما متفاوت است.
موضوع قضاوت بارها در سینمای ایران به عناوین مختلف تکرار شده است که بیش از همه محوریت شک و خیانت همسر دیده می شود که نشان از علاقه فیلمسازان ما به این ناهنجاری اجتماعی دارد. فیلم شما نیز از این قاعده مستثنا نیست.آیا به این فکر کردید که از زاویه جدیدتری به مبحث قضاوت بپردازید؟
قبول دارم که تکراری است. اما موضوع شک در همه جوامع حتی مدرن اروپایی مانند نروژ و یا قبیله آمازون اتفاق می افتد و پوزیشنی است که دارای کاربرد بسیار است. این که بتوانیم این پوزیشن را با شیوه روایی خود روایت کنیم ما را از دیگران متفاوت می کند. تمایل داشتم در فیلم اولم به همه نشان دهم که آدم متفاوتی هستم، توانایی های بسیاری دارم و می توانم از بسیاری مسائل که به نظرشان احمقانه می آید استفاده کنم چون نگاهم با دیگران متفاوت است. می خواستم خودم باشم و به همه اصرار دارم که خودشان باشند که حق انتخاب به هم را در کمترین زمان می دهد که آیا انتخاب کرده و همراه شویم یا نه! به زعم خود فیلمی ساختم که مخاطب راضی از سالن سینما بیرون بیاید و به آن فکر کند. باید تکلیف مخاطب نیز مشخص شود و تماشاگر دوست دارد پرویز در انتهای فیلم آزاد شود چون بچه ها نماد آینده هستند. مگر قرار نیست سینما آرزوی من در پرده باشد؟ شاید در واقعیت این داستان ها نباشد و ما باید تلاش کنیم تا فیلم باورپذیر شود، حتی اگر لازم باشد با اغراق سینمای بالیوود و هالیوود را به کار بگیریم که به نظرم جذابیت دارد. من به دنبال نوستالژی های کودکی در جهان آینده ام در سینما هستم، مانند اتفاقی که برای کو‌ءنتین تارانتینو، دیوید فینچر،مسعود کیمیایی، علی حاتمی، بهرام بیضایی،داریوش مهرجویی و ناصر تقوایی افتاد. همه این بزرگان نوستالژی خود را دارند و از بک گراندشان لذت می برند و به دنبال ساخت آن هستند.
پرویز در عین حال که دغدغه سپردن بچه ها را به فرد مورد اطمینانی دارد ولی در این پروسه دچار تعارض حاصل از صحبت های اطرافیان مبنی بر خیانت همسر می شود که اثبات یا رد آن برایش اهمیت پیدا می کند!
پرویز در ابتدا به دنبال این است تا بچه ها را به فردی بسپرد، اما درباره همسرش با او صحبت هایی می کنند که دوست ندارد باور کند در صورتی که قضاوت ها و باورهایش را کرده که تاوان آن مرگ زهره بوده است. زهره از پرویز برای بچه ها قهرمان ساخته است و این چیزی نیست که در طول قصه می شنویم که البته من می خواهم نباشد. مخاطب در رفتار بچه ها با پدر به این نتیجه می رسد که زهره قهرمان بوده که تلاش داشته تا قهرمان بسازد. پرویز در طول مسیر نگران آینده بچه ها است و زمانی که به نتیجه می رسد، راهی برای سپردن آن ها ندارد و حتی به فرار فکر می کند چون وابستگی هایی برایش به وجود آمده است. وقتی متوجه می شود قاتل زهره خودش است تصمیم می گیرد به زندان برگردد. در اینجا پذیرش قضاوت مطرح می شود که خدایا ما خودمان به خود ظلم می کنیم که اگر این گفته شود در رحمت باز می شود و بخشش به سراغت می آید.
یکی از ویژگی های فیلم این است که مخاطب در طول فیلم نیز نمی تواند حکم قاطعی درباره شخصیت ها دهد و پس از رویارویی و شنیدن صحبت ها به شکل ناخودآگاه دست به قضاوت می زند. همان قضاوتی که همه ما در طول زندگی به آن دچاریم!
آفرین. خوشحالم فیلمی درباره قضاوت ساختم که نمی توان در آن قضاوت نکرد. ما تاوان قضاوت انسان هایی را می دهیم که ما را به این نقطه رساندند که هیچ هویت و احترامی در جهان نداریم. ما براساس دروغی که به ما گفتند چون حس کردیم درست است قضاوت کرده و انتخاب کردیم. ما انقلاب نکردیم تا اختلاس گر داشته باشیم و این همه جوان شهید نشدند که عده ای شعار دهند و بر روی خون شهدا راه بروند. اگر فیلمی بسازم که یک نفر را مجاب نمایم تا قبل از قضاوت کمی فکر کند برنده شدم، اگر فیلمی بسازم که نشان دهم نباید قضاوت ناعادلانه به زنان سرزمین من که مادران پسران و مردان غیور کشورم هستند داشته باشند برنده شدم. من از زنان بد سرپرست، بی سرپرست و مادرانی که با شرایط اقتصادی سخت صورت خود را با سیلی سرخ می کنند و از نگاه کثیف جنسی که به دختران و زنان وجود دارد صحبت می کنم و جامعه شناسی سال ۹۶ را زیر علامت سوال می برم که ما به کجا رسیدیم که امروز ناموس پرست نیستیم و هنوز پایبند اعتقاداتی هستم که از کودکی یادگرفتم
در انزوا فرم و تکنیک سینمایی بر فیلمنامه غالب شده و به شدت خودنمایی می کند و همانند آثار بسیاری از فیلم سازان نسل جوان که اسیر فرم می شوند، گویی تمام تمرکز خود را بر روی فرم فیلم گذاشتید که باعث می شود تا برچسب پز روشنفکری به فیلمسازان زده شود. لزوم انتخاب این ساختار و این شیوه روایت چه بود؟
به قول دوستی همه قصه ها گفته شده است و فرم روایت کردن می تواند قصه را جذاب تازه و قابل شنیدن نماید. فیلم انزوا پیچیده نیست و فرم من است که از آن زمان که سینما را نمی شناختم و فیلم کوتاه می ساختم و فقط مجله فیلم، هفته نامه سینما را مطالعه می کردم در من وجود داشت که با تشویق اساتید مختلف هم چون محمدرضا دلپاک، محمد حسین فرج، منوچهر اولیایی و.. رشد کردم و همیشه برای اساتیدم جذاب بود که فیلم هایم شبیه من است و ادای کسی را درنمی آورم. حتی برای نمایش فیلم انزوا در فستیوال کمرایمیج لهستان جبهه ای وجود داشت که عده ای تصور می کردند قرار است فیلمی شبیه اصغر فرهادی ببینند، شاید چون قالب فیلم سازی اصغر فرهادی در میان آن ها شکل گرفته و مردم آن سینما را دوست داشتند و بسیاری از دوستان نیز در آن فرم فیلم می سازند. اما انزوا فرم من است و نمی خواهم ادای روشنفکران را در بیاورم ولی کسی را ندیدم که در سینما مانند من فکر کند.
این شیوه فیلم سازی که ادعا می کنید مخصوص شما است بر چه اساسی شکل گرفته است ؟
من انسان آنارشیستی هستم و در ساخت فیلم نیز همواره مشتاق شنیدن نقد همراه با راهکار هستم، ولی اگر بایدی در کار باشد آن را انجام نمی دهم که به معنای لجبازی نیست و همیشه دوست دارم در کارها احترام متقابل گذاشته شود، چون احساس کردم گاهی به دلیل سکوت بیش از اندازه ام دیگران تصور اشتباهی می کنند در حالی که این گونه نیست و تصمیم گرفتم از جایی شروع به حرف زدن کنم و هر موضوعی را به راحتی نمی پذیرم. در واقع از جایی شروع به ساختار شکنی کردم که در من شکل جدیدی به خود گرفت، مثلا در سینما اعتقاد به خطوط فرضی، قاب های کلاسیک و کتاب های سیدفیلد و همانند آن ندارم، البته همه این ها خوب است و من نیز به شکل آکادمیک در رشته سینما و کارگردانی تحصیل کردم، اما در دوران دانشجویی متوجه شدم که آموزش آکادمیک در دانشگاه های ما برای حدود ۵۰ سال پیش است و درباره سواد امروز سینما با دانشجویان صحبتی نمی شود. ادعای این را ندارم که بگویم فیلم نمی بینم و فقط می سازم، اتفاقا حداقل روزی سه فیلم سینمایی می بینم که درباره اش مطالعه می کنم و با دوستانم نیز صحبت می کنم چون تمایل دارم تا از تجربیات دیگران استفاده کنم و کاری نکنم که بگویند ادای کسی را در می آوری! تلاش می کنم تا به شکل دائم خود را به روز نمایم و از دوستان نیز می خواهم تا به من کمک کنند که به خود نزدیکتر شوم. علاقه دارم خودم باشم و به دیگران نیز پیشنهاد می کنم تا خودشان باشند و به سادگی شخصیت مستقل خود را از دست ندهند. روزی که با پیمان جعفری که دوست چند ساله من نیز است برای ساخت فیلم انزوا صحبت می کردیم با او شرط گذاشتم که دست مرا برای فیلم سازی باز بگذارد تا فیلم خودم را بسازم که اثری از من باقی بماند که شبیه خودم باشد. ممکن است بعد از انزوا فیلمی از من ببینید که با امروز من متفاوت است که مطمئن باشید آن روز تغییر کردم و یا حال دیگر داشته ام.
با این حال اما عده ای فیلم های شما را متاثر از سینمای مسعود کیمیایی وحتی شبیه فیلم های بالیوودی به لحاظ نماهای اکشن، طراحی صحنه و گریم می دانند!
بله . حتی در جشنواره فیلم فجر که با هم در این خصوص صحبت کردیم نیز گفته شد که ادای سینمای کیمیایی را در می آورم. به عنوان فردی که در کشورم فیلمسازی می کنم، تاریخ سینمای کشورم را می دانم و در این زمینه مطالعه می کنم باید بگویم که مسعود کیمیایی، بهرام بیضایی و ناصر تقوایی را ریشه های خود می دانم و خود را شاخه جوانی می دانم که اگر به آن رسیدگی نشود امکان دارد در سرما یخ بزند و حتی اتفاقی برایش بیفتد ( البته چون ما از سینمای کوتاه به سوی سینمای حرفه ای آمده ایم بیدی نیستیم که به این بادها بلرزیم) این که فیلم من را شبیه فیلم های دیوید فینچر یا بالیوودی بدانند خوب است و من دوست دارم، چون نشان می دهد فیلم بین خوب و سالمی هستم. برای من و هم نسلانم سینمای هند بهترین تفریح بود و به نظرم سینمای عامه پسندی است. مردم هند نان شب ندارند، اما هم چنان فیلم می بینند و از سینماحمایت می کنند.
آیا لعیا عباس میزرایی پیش از این سابقه تدوین داشته است؟چرا او را انتخاب کردید؟
جدا از کارگردانی که دغدغه من است، به نویسندگی، تدوین و فیلمبرداری علایق شخصی دارم که سعی می کنم در این زمینه ها همیشه مطالعه داشته باشم و گاهی هم تدریس می کنم. لعیا شاگرد تدوین من بود که به او آموزش داده بودم. لعیا ساخت سه فیلم را در کارنامه خود دارد که به نظرم فیلم مستند او تدوین بسیار خوبی داشت و حتی در جشنواره سینما حقیقت و جشنواره شهید آوینی کاندید گردید. با وجود این که تمایل داشتم تا یکی از دوستانم فیلم را تدوین کند و به دلایلی مالی نتوانستم در خدمت او باشم، از لعیا خواستم به عنوان فردی که از ابتدا در جریان ساخت فیلم انزوا بوده همه راش ها را مرتب کند تا در نهایت تصمیم بگیرم که چه کسی تدوینکار را انجام دهد ،چون تمایل نداشتم تا من تدوین کار را انجام دهم. در طول فیلمبرداری او فرصت داشت راش ها را ببیند و دراین باره نظر می داد و به شکل پنهانی بدون این که ما در جریان باشیم آن ها را ادیت می کرد. پس از پایان فیلمبرداری قصد تدوین کار را داشتیم و حتی با فردی نیز مذاکره کردم که روزی اتفاقی در کار متوجه شدم لعیا تدوینی را برای فیلم انجام داده که من و پیمان جعفری نیز متعجب کردیم. چند سکانس را بسیار خوب تدوین کرده بود که تصمیم گرفتیم لعیا فیلم را تدوین کند. ولی باید بگویم در تدوین نیز تعارف نداشتم و اگر او در راستای مفاهیمی که می خواستم عنوان کنم حرکت نمی کرد، بی شک فرد دیگری جایگزین او می شد. ولی امروز به نظر می رسد تدوین این فیلم کمک کرد تا بازی ها یکدست شده ، طراحی صحنه و فیلمبرداری درست دیده شود که نکته مثبتی برای لعیا است که از آن زمان نیز پیشنهاد کار در این زمینه را دارد.
نسبت لعیا عباس میرزایی با شما به واسطه بازی در فیلم نیز می توانست شائبه ای برای دیگران ایجاد کند!
من از مخالفان سرسخت حضور لعیا(خواهرم) در فیلم بودم، چون احساس می کردم مردم شروع به دیالوگ گویی می کنند. زهره نقش مهمی است و در این باره با بسیاری از بزرگان خوب سینما صحبت کردم و تلاش داشتم تا متقاعدشان نمایم که نقش زهره بسیار جدی و حیاتی است و ۹۰ دقیقه فیلم درباره او صحبت می شود، چون زهره قهرمان فیلم و پرویز شخصیت اصلی است که به قهرمان تبدیل می شود. پروسه ای که سال ها در سینمای ایران نداشتیم و هیچ بازیگری نیز ایفای نقش زهره را قبول نکرد تا این که همکاران پیشنهاد دادند تا لعیا نقش را ایفا نماید و من هم چنان مقاومت کردم که در نهایت وی انتخاب شد. ولی در زمان فیلمبرداری بسیار به او سخت گرفتم، یادم است صحنه ای که زهره(لعیا) از اتوبوس پیاده می شود تا از عرض خیابان ۱۵ خرداد عبور کند موتوری به زهره می زند که روی زمین می افتد. از لعیا و سرنشین موتور خواستم برای ادامه فیلمبرداری سر جای خود بروند تا دوباره برداشت بگیریم، لعیا لنگان لنگان حرکت می کرد که سر او داد زدم که اگر قرار است این گونه راه برود هرچه سریع تر به خانه برگردد. حتی عوامل صحنه با بیان این که خواهرت است مرا آرام می کردند، اما گفتم مهم نیست و لعیا در آن لحظه فقط بازیگر است، بنابراین یا توانایی آن را دارد که داستان را جلو ببرد و یا اگر فاقد توانایی است گوش کند تا هدایت شود چون همه گروه زحمت می کشند. به هر حال سینما کار گروهی است و به عنوان مسئولی که همه به من اعتماد کردند، باید جواب این اعتماد را درست بدهم و نسبت به همه اعضای گروه نیز احساس مسئولیت دارم چون از جان خود برای فیلم مایه گذاشتند. پس از انزوا رابطه ام با افرادی که در جریان فیلمنامه با آن ها گپ زدم و پاسخ رد داند بسیار تغییر کرد و به نظرم اگر عوامل حرفه ای سینما با بچه هایی که تازه وارد سینمای ایران شده اند همراه شوند اتفاقات خوبی برایشان می افتد
با توجه به این که بارها با تماشاگران در سینما به تماشای فیلم نشسته اید، بازخورد مردم به ویژه بانوان با داستان و زهره را چگونه ارزیابی کردید؟
بازخوردهای بسیار خوبی می گیرم که باعث حیرت می شود. خانمی به من گفت:” سی سال است که به سینما نرفتم و اکنون با دیدن فیلم بدنم می لرزد، تعجب می کنم که زن تا این حد برایتان مهم باشد و بسیار خوب ما را درک کردید”. وی با گریه عنوان کرد که به همین شکل بچه هایش را بزرگ کرده است. خانم دیگری به پهنای صورت اشک می ریخت و می گفت:” خودم را در فیلم دیدم”. در واقع نمایش فیلم در خارج از کشور نیز همه نقد ها را متوجه شخصیت زهره می کرد که گفته می شد چگونه توانستید در ۳ دقیقه شخصیتی ماندگار خلق کنید و در ۹۰ دقیقه زهره صورت مسئله باشد. به نظرم اهالی سینما، فیلم سازان و صاحبان سرمایه برای عرصه فرهنگی و مدیران فرهنگی ما در حوزه سینما خاستگاهی متفاوت با مردم دارند. یک نقد جدی نیز به بعضی از منتقدان و اهالی سینما دارم که اگر سواد فیلمنامه ندارید لطفا اظهارنظر نکنید. هویت فیلمنامه برای فیلمنامه نویسی است که با سواد بوده و ساختار درام و قصه گویی را حتی به شکل ضعیف می شناسد و در این میان دیالوگ هایی را مبنی بر قهرمان بودن فلان شخصیت می شنوم که متاسفانه با جماعتی روبرو هستیم که حتی یک فیلمنامه ننوشتند و تصور می کنند فیلمنامه نویس حرفه ای هستند و شروع به نقد می کنند که به نظرم برایشان خوب نیست. زهره قهرمان است ولی پرویز شخصیت اصلی فیلم است که شخصیت های دیگر او را از نقطه ای به نقطه دیگر می رسانند و به قهرمان تبدیل می شود.
تاریخ گفتگو: آذر۹۶

لینک کوتاه: http://mona-karimi.ir/1jTcR

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.